نارضایتی مادر

حکم اعدام چند نفر از جمله جوانی صادر شده بود . بستگان او نزد شیخ رجبعلی خیاط می روند و با التماس چاره ای می جویند . شیخ می گوید :” گرفتار مادرش است .” نزد مادر وی رفتند و مادر گفت : ” هر چه دعا می کنم ، بی نتیجه است .” گفتند : ” جناب شیخ فرموده : شما از او دلگیر هستید . ” گفت : ” درست است پسرم تازه ازدواج کرده بود . روزی پس از صرف غذا ، سفره را جمع کردم و ظرف ها را در سینی گذاشتم . به عروسم دادم تا به آشپزخانه ببرد . پسرم سینی را از دست او گرفت و به من گفت : برای شما کنیز نیاورده ام .” سرانجام ، مادر رضایت داد و برای رهایی فرزندش دعا کرد . روز بعد اعلام کردند که اشتباه شده و آن جوان آزاد شد .

هزار و یک حکایت اخلاقی ، ص 573

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.