چرا دين اسلام، اجازهي ازدواج با اديان ديگر را نميدهند؟
اسلام به نكات بسيار حايز اهميتي توجه دارد كه از جمله موارد ذيل است:
الف: در اسلام سطحينگري نسبت به هيچ موضوعي در زندگي و از جمله «دين» و «ازدواج»، وجود ندارد، چرا كه جهان و انسان را خداوند حكيم خلق نموده و آن را بازيچه نيافريده است، لذا از سادهترين مباحث مانند چگونگي غذا خوردن يا خوابيدن، يا پوشيدن و …، تا جديترين مباحث مانند عبادت، تجارت، جنگ، صلح، اسارت، شهادت … و لقاء الله، هر يك از اهميت و نقش و تأثير خاص خود در رشد و كمال انسان برخوردارند.
«وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنهَُمَا لَاعِبِينَ»(الأنبياء، 16)
ترجمه: و ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آن دوست ببازى نيافريديم.
ب - در ميان تمامي مقولات زندگي فردي و اجتماعي بشر، «دين» از جايگاه اوليتر و مهمتري برخوردار است، چرا كه «دين» آيين، روش و برنامهي زندگي است كه منطبق با هدف ميباشد. لذا چون خلقت را بازيچه نيافريده است و لابد هدفي حكيمانه از آن را اراده نموده است، براي رسيدن به آن نيز برنامه «دين» را فرستاده و ميفرمايد: شما نيز دين را به بازي نگيريد:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِياءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» (المائده، 57)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورديد، كفار و اهل كتابى را كه دين شما را سخريه گرفته و بازيچهاش مىپندارند دوستان خود مگيريد و از خدا بپرهيزيد اگر مردمى با ايماني هستيد.
ازدواج [در اسلام] فقط رابطه حيواني و فيزيكي دو بدن نيست، بلكه بايد ايجاد «همسري» نمايد يعني طرفين «هم سر» يك ديگر شوند. و بديهي است كه هدف و دين غير مسلمان با مسلمان متفاوت است و اين دو نميتوانند با مساعدت يك ديگر به سوي يك هدف حركت كنند.
ج: ازدواج در اسلام، نه تنها يك عادت تن يا رفتار سنتي نيست، بلكه مقدسترين كانون اجتماعي است كه بايد با هدف گرفتن «الله» صورت پذيرد. و رسيدن به اين هدف مستلزم اجراي روش، برنامه و بايدها و نبايدهاي الهي در اسلام است. پس اگر قرار باشد هر يك از زوجين به يك هدف و روشي معتقد و عامل باشند، هيچگاه اين هدف محقق نخواهد شد.
د: در ازدواج يك مسلمان و يك غير مسلمان، جايگاهها، روابط و تأثير و تأثرها نيز دگرگون ميگردد. به عنوان مثال اگر طرف مسلمان زن باشد، اسلام نميپذيرد كه قيموميت و ولايت يك مسلمان بر عهدهي غير مسلمان باشد و البته در هيچ امري ولايت يك غير مسلمان بر مسلمان پذيرفته نيست. و اگر طرف مسلمان مرد باشد نيز، شيرازهي زندگي او به هم ميريزد، چرا كه نه فقط در اصول و اهداف، بلكه در تمامي بايدها و نبايدها (احكام) يا بايد رعايت احكام غير اسلامي را بنمايد و يا مستمر با همسرش اختلاف و بگو مگو و جنجال و مخالفت داشته باشد.
ھ: در مسئلهي تعليم و تربيت اولاد نيز اين آشفتگي نقش ميگذارد. آيا فرزند به دين اسلام تربيت شود و يا غير اسلام؟ اگر طرف مسلمان زن باشد، جايز نيست كه مسلمان براي غير مسلمان فرزندي را حمل كرده و به دنيا بياورد و او را تحت قيموميت يك غير مسلمان قرار دهد… و اگر طرف مسلمان مرد باشد نيز، شكي نيست كه اولاد تربيت را از مادر ميگيرد. و مهمتر آن كه نقش «محبت» كه مادر سمبل و اسوهي آن است، در تعليم و تربيت و تبعيت، به مراتب بيشتر از نقش عقل و درايت است. چنان چه خداوند متعال به رغم همهي دلايل عقلي براي پرستش او و تبعيت از پيامبر اكرم (ص)، محبت را ريشه و عامل اصلي «تبعيت» قلمداد نموده و ميفرمايد به مردم بگو اگر خدا را دوست داريد، از من تبعيت كنيد:
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ»(آلعمران، 31)
ترجمه: بگو: اگر شما خدا را دوست داريد پس، از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد و خدا آمرزگار مهربان است.
و: در خاتمه دقت شود كه خداوند متعال به جز «توحيد» را براي هدفگذاري انسان نميپذيرد و كليهي اديان، اگر چه اهل كتاب و اديان الهي خوانده ميشوند، اما تحريف شده و به سوي شرك رفتهاند. چنان چه موسي يا عزير را پسر خدا و عيسي را خود خدا يا «پدر، پسر، روحالقدس» ميخوانند. لذا بديهي است كه هم هدفي و هم سويي موحد با غير موحد، محال است و بالتبع عشق، محبت، تبعيت، پذيرش ولايت، پيوند، باور، صميمت و … [كه از لوازم حتمي يك ازدواج موفق و تشكيل خانوادهاي موحد است] نسبت به يك غير موحد و غير مسلمان، انسان را از هدف دور و از مسير «صراط مستقيم» خارج مينمايد.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط صدرارحامی در 1391/11/05 ساعت 09:36:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |