کودک شجاع

يه روز توي شهر بغداد ، مأمون خليفه ستم گر عباسي ، که براي شکار به آن شهر اومده بود ، از راهي رد مي شد که در کنار اون ، عده اي از کودکان ايستاده بودن . امام جواد عليه السلام هم اون جا بودن ، وقتي حاکم و سربازا ، با اسباشون از اون جا عبور مي کردن ، همه بچّه ها ترسيده و فرار کردن ، اما امام جواد عليه السلام ، همون جا موند . مأمون ، نزديک امام اومد ، اسبشو نگه داشت و با ديدن چهره نوراني امام و شجاعتش ، کنجکاو شد و از ايشان اسمشو پرسيد . امام فرمود : اسم من ، محمّده . مأمون پرسيد : پسر چه کسي هستي ؟ امام فرمود : فرزند علي بن موسي الرضا عليه السلام . مأمون ، که امام رضا رو به شهادت رسونده بود ، با شنيدن نام حضرت ، شرمنده شد ، ولي به خاطر حفظ آبروي خودش در بين مردم چيزي نگفت و تنها به امام رضا عليه السلام سلام و درود فرستاد و از اون جا دور شد .

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.