خوش آمدید
مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلیل نامگذاری امام رضا(ع)/ چرا به امام هشتم «قبله هفتم» میگویند
یکشنبه 91/12/27
شاید برای شما هم این سؤال پیش آمده باشد که چرا به علیبن موسی الرضا(ع) که هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت است، «قبله هفتم» میگویند؟
به گزارش راسخون به نقل از وبگاه بنیاد بینالمللی امام رضا(ع)، مدرس خاتونآبادی اصفهانی مؤلف کتاب «جنات الخلود» (تألیف شده در سال 1125 هجری) که از علمای برجسته عصر صفوی به شمار میرود، در این باره مینویسد: حضرت علیبن موسی الرضا(ع) را بدین لحاظ قبله هفتم میگویند که مردم در روی زمین به هفت موضع توجه دارند یا هفت موضع از زمین، قبلهگاه مسلمانان است: 1. مکه معظمه 2. مدینه منوره 3. نجف اشرف 4. کربلای معلی 5. مقابر قریش یعنی قبور کاظمین علیهما السلام 6. سامرا و 7. مشهدالرضا(ع). بدین جهت آن بزرگوار را قبله هفتم مینامند.
صفحات: 1· 2
سالروز ولادت با سعادت حضرت زینب (س) مبارکباد
یکشنبه 91/12/27
شب میلاد دختر زهراست/ هر کجا بنگری شعف برپاست
خانه مصطفی شده گلشن/ دیده مرتضی شده روشن
مونس و یار مجتبی آمد/ حامی شاه کربلا آمد
*میلاد نور مبارک*
پرستار پنج امام
میلاد با سعادت اسوه صبر و پایداری، حضرت زینب علیهاالسلام که «روز پرستار» نام گرفته است. در این روز، بانویی پا به عرصه وجود نهاد که آموزگار ایثار و فداکاری بود. او بزرگ پرستاری است که در سال های گوناگون حیات خود، از پنج امام بزرگوار، پرستاری کرده است؛ حضرت علی علیه السلام به هنگام ضربت خوردن، امام حسن مجتبی در هنگام مسمومیت، امام حسین علیه السلام در لحظات تنهایی و غربت، امام سجاد علیه السلام در رویارویی با سوز تب جان سوز، و از امام محمد باقر علیه السلام به همراه کودکان صحرای کربلا. نام زینب، این پرستار جاودان همیشه تاریخ، همیشه بر تارک زمان می درخشد و همگان را به یاد صبر، مقاومت و ایثار میاندازد.
یک مشت نمک
شنبه 91/12/26
روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس به یاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .
استادپرسید : ” مزه اش چطور بود ؟ “
شاگردپاسخ داد : ” بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش “
پیرهندواز شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه .
رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .
استاداینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : ” کاملا معمولی بود . “
پیرهندو گفت : ” رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب.