خوش آمدید

مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها

امام صادق و دانش پزشکی

وزى امام صادق(علیه السلام) به مجلس منصور دوانیقى وارد شد. طبیب هندى‏کنار خلیفه نشسته بود. او کتابهایى که در موضوع «علم طب‏»نگاشته شده بود را براى خلیفه مى‏خواند تا ضمن سرگرم ساختن اوبر معلومات خلیفه بیفزاید.
امام صادق(علیه السلام) درگوشه‏ى مجلس نشست. بارانى از هیبت و ابهت ازچهره حضرت مى‏ بارید.مدتى گذشت. هنگامى که طبیب از خواندن کتابها فارغ شد، نگاه‏اش به امام صادق(علیه السلام) دوخته شد. لحظاتى مشغول‏ تماشاى سیماى حضرت شد. ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاه‏اش‏را به سوى خلیفه برگرداند و با این سؤال سکوت را شکست:
این مرد کیست؟
او عالم آل محمد(صلی الله علیه و اله) است.
آیا میل دارد از اندوخته‏ هاى علمى من بهره‏ مند گردد؟
نگاه خلیفه روى امام قرار گرفت. قبل از این که چیزى بگوید،امام لب به سخن گشود:

ادامه »

درجه خوف و خشیت امام صادق (علیه السلام)

در خصال صدوق است که مالک بن انس می گوید:

((نزد صادق ، جعفر بن محمد علیه السلام می رفتم و ایشان برایم بالشی می گذاشت و برایم ارزشی قایل بود و می فرمود: ای مالک ! من تو را دوست دارم .
من نیز از این موضوع خوشحال بودم و خدای را شکر می کردم .

آن بزرگوار همواره ، از سه حالت خارج نبود: یا روزه بود، یا در حال قیام (به عبادت ) و یا در حال ذکر خداوند. او از عظیم ترین عابدان و بزرگترین زاهدان بود، کسانی که در مقابل خداوند عزوجل در حالتی از خشیّت به سر می برند. حدیثش بسیار و همنشینی با او خوب و فوایدش فراوان بود.

وقتی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حدیثی نقل می کرد و می فرمود: قال رسول الله ، چهره اش به کبودی و زردی می گرایید و دگرگون می گشت ؛ به طوری که دوست و آشنا نمی توانست او را بشناسد.

سالی ، همراه ایشان به حج مشرف شدم . چون زمان احرام فرا رسید، هر چه می خواست لبیک بگوید، صدایی از گلویش خارج نمی شد و چیزی نمانده بود که خود را از مرکبش به زمین افکند!
به ایشان عرض کردم : ای پسر رسول خدا! بگو! چاره ای نیست ؛ باید بگویی ! ایشان فرمود: ای پسر ابوعامر!

چگونه جسارت کنم و بگویم : لبیک اللهم لبیک ؟! در حالی که می ترسم خداوند عزوجل جوابم دهد: لا لبیک و لا سعدیک !

شهادت امام صادق علیه السلام بر راستگویان و دوستداران راستی تسلیت باد

 
مداحی های محرم