خوش آمدید
مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته/ به مناسبت ميلاد امام زمان (عج)
پنجشنبه 93/03/22
سلام بر مهدي صاحب الزمان (عج)
بر ملائك مژده بر انسان نويد
حق تعالي باز منجي آفريد
آمد اواما نهان شد پشت ابر
برد از دلدادگانش تاب و صبر
شكر لله كو به دوران صاحب است
اي دريغا كز نظر ها غايب است
كاش ظاهر مي شد آن والا وجود
تا كه رو در رو بگوييمش درود
دور گردان يا رب از جانش بلا
كن مقدر تا بيايد نزد ما
خواهر فاطمه قميان از مدرسه علميه الزهراء المرضيه(س) اصفهان
امام زمان (عج) مرا صدا زد و چادری شدم
پنجشنبه 93/03/22
من یک خانواده مذهبی دارم، اما خودم از اون دخترهای بدحجاب بودم. از پوششم راضی نبودند، خیلی بهم تذکر میدادند (البته اصلاً منظورشان چادر نبود) اما من وقتی با اون حالت بدحجاب بیرون میرفتم و همه نگاهم میکردند، اصلاً احساس بدی بهم دست نمیداد…
نمیدونم چی شد که در هفده سالگی، یک روز که با یکی از دوستان بدحجاب خودم رفته بودم بیرون، متوجه نگاههای بد و هوسآلود مردم به او شدم و اون لحظه، از خودم بدم اومد.
نمیدونم چرا این اتفاق افتاد، شاید به خاطر نماز خواندنهای مرتبم در حال حاضر بود. قبلاً هم نماز میخواندم، اما گاهی، کاهلی و سستی میکردم؛ ولی مدتی بود که مرتب نمازم را میخواندم. همین موضوع با چند مسئله دیگه، شاید ایمانم را بالا برد که متوجه بد بودن آن نگاهها شدم. در هر حال، دیگه تصمیم گرفتم با حجاب باشم.
اولش چادر سرم نمیکردم، اما حجابم را کامل رعایت میکردم. یواش یواش با خدا صمیمیتر شدم. این صمیمیت، آنقدر ادامه یافت تا اینکه عاشقش شدم. یواش یواش پیش خودم فکر میکردم که چه زشته، کسی که عاشق خداست، بدون چادر باشه. راستش حتی بدون چادر و با حجاب کامل، باز نگاه مردم دنبالم بود. خیلی عذاب میکشیدم. بین دو راهی مونده بودم.
ادامه »