خوش آمدید

مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها

دلنوشته/در وصف امام زمان (عج)

نوگلي روييده در باغ ولا


تا دهد بر عالم هستي جلا


دست بر داريم امشب بر دعا


روز وصلش را بخواهيم از خدا


خواهرفاطمه قمیان

از  مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها

 

 

پيام آيت‌الله العظمی لطف‌الله صافی گلپايگانی به مناسبت كشتار شيعيان در مصر

به گزارش خبرگزاری بين‌المللی قرآن(ايكنا) شعبه قم، آيت‌الله العظمی لطف‌الله صافی گلپايگانی از مراجع عظام تقليد در پيامی به‌مناسبت كشتار شيعيان در مصر با اشاره به آيه شريفه: «وَ مَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُوا بِاللهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» آورده است: علمای محترم ازهر شريف؛ السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

با كمال تأسف و تأثر اطلاع پيدا كرديم كه دكتر شيخ محمدحسن شحاته به دست گروهی گمراه و جاهل به فجيع‌ترين و وحشی‌ترين وضع ممكن به شهادت رسيده و خون پاكش را بر زمين ريخته و متأسفانه به بدن مطهر او هم جسارت‌ها نمودند و چهره رحمت دين حنيف را در دنيا به خشن‌ترين چهره ـ كه خلاف شئونات انسانی و اسلامی بود  نشان دادند.

ادامه »

دلنوشته/به مناسبت نيمه شعبان

ديروز نيمه شعبان بود:
از يك هفته قبل ديده بودم كه همه مغا زه ها ، خيابانها ، خانه ها شروع كردن به ريسه بستن و پرچم زدن و تدارك پذيرايي با شربت وشيريني، منم لباس پوشيدم و رفتم بيرون و هر چه جلوتر مي رفتم 2 تا احساس تو وجودم حس مي كردم : اول اينكه خيلي خوشحال بودم آخه يه عمر يادم دادن حضرت مهدي (عج) تو همچنين روزي به دنيا اومده و علاوه بر اينكه روي زمين چراغونيه توي آسمونا هم چراغونيه و همه ملائكه شادن.
از اينكه مي ديدم مردم شربت ميدن ، شريني ميدن، هر كسي براي “حجت خدا” نيت كرده و داره يه كاري ميكنه تو پوست خودم نمي گنجيدم راستش خوشحال بودم از مسلمان بودنم ، شيعه اثني عشري بودنم.
ولي احساس دومي كه توي وجودم بود راستشو بگم ناراحتي بود، آخه بعضي جاها مردم به جاي شادي كردني كه مورد تاييد امام زمان باشد ، شادي هايي مي كردن كه موجب خشم خدا و گريه امام زمان مي شد، لباسهايي كه مردم مخصوصا خانم ها پوشيده بودن ، نگاههاي هرزه اي كه از طرف بعضي مرداي مريض انجام مي شد…….
راستشو بگم اين احساس كه آيا امام زمان داره از دست ما مسلمانا و شيعه هاي اثني عشري مي خنده يا گريه مكنه؟ وجودمو آزار مي داد………….

ياد اين شعر افتادم كه مي گه:
من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
دوباره بيعتو بعدش عبور مي ترسم
كسي كه با تو بماند آقا ، نيست
براي آمدنت اين جمعه هم مهيا نيست


نوشته شده توسط: خانم زهرا عابدي از طلبه هاي حوزه علميه الزهرا المرضيه (س)