خوش آمدید
مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
داستان کوتاه دانه
پنجشنبه 92/01/22
دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید. سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه ی کوچک بود.
دانه دلش می خواست به چشم بیاید اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت: ? من هستم ، من این جا هستم. تماشایم کنید.?
اما هیچ کس جز پرنده هایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره هایی که به چشم آذوقه ی زمستان به او نگاه می کردند، کسی به او توجه نمی کرد.
دانه خسته بود از این زندگی ، از این همه گم بودن و کوچکی خسته بود . یک روز رو به خدا کرد و گفت: ? نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچکس نمی آیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا می آفریدی.? خدا گفت: ? اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آن چه فکر می کنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ شدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده ای. راستی یادت باشد تا وقتی که می خواهی به چشم بیایی، دیده نمی شوی. خودت را از چشم ها پنهان کن تا دیده شوی.?
دانه ی کوچک معنی حرف های خدا را خوب نفهمید اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد. رفت تا به حرف های خدا بیشتر فکر کند.
سالهای بعد دانه ی کوچک، سپیداری بلند و باشکوه بود که هیچکس نمی توانست ندیده اش بگیرد؛ سپیداری که به چشم همه می آمد.
دلنوشته اي در سوگ شهادت حضرت زهرا عليها السلام
پنجشنبه 92/01/22
زهرا عصاره عصمت است. زهرا، آیینه پاکی است. زهرا زلال کوثر است. ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معنویت رشتههای چادرت دست نیاز میآویزد و معرفت به غبار آستان خانهات بوسه میزند. برهوت این دنیای خاکی شایان میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت. تو که در آیینه زخمها و داغها و در هجران پدر غریبانه زیستی و در وداع شبانهات با پهلویی شکسته، خانه گلین را به امید آغوش بهشتی پدر ترک گفتی…
وجود مبارك حضرت فاطمه علیهاالسلام تنها یك تفكر یا تصور یك حقیقت حیات بخش نیست. بلكه تجسمی عینی و زنده از بركت خداوند بر انسان است. اگر تا قبل از حضور ایشان در عالم خاكی انسان معناگرا مجبور بود گوشههایی از نعمت یك زن مقدس را در اسطورهها، الههها و افسانهها جستجو كند یا متوسل به پاكدامنی حضرت مریم(ع) یا خردمندی آسیه و وفاداری سارا بشود، بعد از تجسم خاكی و عینی ایشان برای انسان كمالگرا یك الگوی زنده و جاوید پدید آمد و آن شخصیتی والا به نام «فاطمه» دختر رسول اكرم بود.
از این رو است كه فاطمه علیهاالسلام را ناموس و علت هستی میدانند. اگر فاطمه علیهااسلام پا به جهان فانی نگذاشته بود و خاك هبوط را به قدوم خود مبارك نمیكرد، دیگر برای پیروانش هدفی وجود نداشت تا برای آن به شهادت برسند و جهاد كنند. جهانیان با توسل به اوست كه توكل به احد را میآموزند و از نور هدایت ایشان است كه بركت زندگی دنیایی درك میشود.
بنابراین بیدلیل نیست كه بعد از درگذشت ملكوتی ایشان، بشریت، سرگشته به دنبال مرهمی است تا زخم نبود روح بخش ایشان در عالم فانی التیام یابد. از این روست كه هر چه انسان برای درك حضرت فاطمه علیهاالسلام تلاش میكند، بركت آن بر خودش میتابد و این اصل وجودی نعمت فاطمه علیهاالسلام در دنیا است.
امروز هم شاهد تلاش انسانهای پاكی هستیم كه به دنبال معنویت فاطمه علیهاالسلام در رفتار روزمره خود هستند و با تذكره و یادمانهایی سعی دارند آوای خوش چشمه كوثر را در یادشان زنده نگه دارند تا در بهشت، حاضر در خدمت ایشان باشند.
راز دل غمین فاطمه علیهاالسلام
پنجشنبه 92/01/22
“شما ای مردم بر پرتگاه آتش بودید و از فرط ذلت نزد دیگران، همچون جرعه آبی در دست تشنه كامی یا لقمهای در دست گرسنهای و یا چون آتشی كه شخص مستعجلی از آن برگیرد. شما لگدكوب و پایمال بودید و از آب متعفن با سرگین شتر میآشامیدید و از برگهای خاكمال و علف بیابان میخوردید. ذلیل بودید و زبون میزیستید و هر آن مضطرب بودید كه مبادا از این سوی یا آن سوی به شما هجوم آورند و به اسارتتان ببرند. شما این بودید تا خداوند به دست محمد صلی الله علیه و آله با همه آنچه بر او گذشت رهایتان كرد. چه سختیها كه نكشید و چه شكنجهها كه ندید.
هرگاه شاخی از شاخهای شیطان و گردنكشی از یارانش سر بر میداشت و فتنهای از مشركان به خونخواری دهان میگشود، او برادرش علی علیه السلام را در كام آتش رقصان آن و در گلوگاه خطر میافكند و او نیز، تا مغز دشمن را نمیكوفت و آتش سركش فتنه را به آب شمشیرش خاموش نمیكرد، آرام نمیگرفت. در همه این مدت، علی علیه السلام در راه خدا سختی میكشید و به آب و آتش میزد. در كار خدا از جان مایه میگذارد و همواره به رسول خدا نزدیك بود. در میان دوستان و سربازان خدا وقف راه خدا بود و مدام خود را به مشقت میانداخت. در دریای رنج فرو میرفت و هرگز در راه خدا به ملامت مردم وقعی نمینهاد و به ستوه نمیآمد.
ولی شما چه؟ در تمام آن روزها، در رفاه و عیش بودید، خوش میگذراندید و زندگی میكردید و بیدرد بودید. هرگاه درگیری و نبرد پیش میآمد، خود را كنار میكشیدید و ما را تنها میگذاردید و از جنگ میگریختید.
… به كجا میروید؟ چه میكنید؟ هنوز پیكر پیامبر تازه است؛ آیا میگویید كه محمد مُرد و همه چیز تمام شد؟ هرگز!
… هان میبینم كه اینك باز زمینگیر شدهاید و دل به تن آسایی و راحت طلبی و دنیا خواهی دادهاید و قصد همیشه ماندن در دنیا كردهاید و كسی را كه به قبض و بسط كار حكومت سزاوارتر است، دور راندهاید و با راحتی و عیاشی، خلوت كردهاید.
… بدانید اگر همه شما هم كافر شوید و به حق پشت كنید، خداوند همچنان ستوده است و احتیاجی به شمایان ندارد.
و بدانید آنچه را كه اینك گفتم؛ گفتم، در حالی كه میدانستم هرگز یاوری نخواهید كرد. ولی آنچه گفتم راز دل غمین من بود كه در سینه جمع شده و دود حزن و اندوه من بود كه در دل خستهام متراكم شده و آه آتش افروزی كه از سینه دردمند من شعله كشیده؛ تنها خواستم با شما حجت را تمام كرده باشم.”
منبع:از سخنرانی تاریخی حضرت فاطمه زهرا علیهالسلام در مسجدالنبی، ده روز پس از رحلت پدر (برگرفته از كتاب “زندگانی حضرت فاطمه (س)"، نوشتهِ دكتر اسماعیل حسینی).