خوش آمدید

مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها

حکایاتی از ایین همسرداری حضرت زهرا سلام الله علیها(7)

ص - بازی وتحرک :

حضرت فاطمه (سلام الله علیها) با فرزندانش همبازی می شد وبه این نکته توجه داشت که در بازی نوع الفاظ وحرکات مادر سرمشق کودک قرار می گیرد . نقل شده است که حضرت با فرزندش امام حسن (علیه السلام) بازی می کرد واو را بالا می انداخت وبرایش شعر می خواند .

ق - رعایت عدالت در میان کودکان :

روزی امام حسن (عالیه سلام) نزد پیامبر آمد واظهار تشنگی کرد وتقاضای آب نمود . رسول خدا (صلی الله علیه و اله) بی درنگ برخاسته وظرفی برداشت واز گوسفندی مقداری شیر دوشید وبه امام حسن (علیه السلام) داد و در این هنگام که امام حسین (علیه السلام) خواست تا ظرف شیر برادرش را بگیرد . اما پیامبر در حمایت از امام حسن (علیه السلام) مانع گرفتن ظرف او شد . فاطمه (سلام الله علیها) عرض کرد گویا حسن برای شما عزیزتر است . پیامبر فرمود ند : هر دو برایم عزیز ومحبوبند . چون اول حسن تقاضای آب کرد او را مقدم داشتم .

طبع بلند و عزت نفس

مرحوم شیخ محمد حسین زاهد با این که زندگی ساده ای داشت و شاید به سختی زندگی خود را تأمین می کرد ولی از مردم پول قبول نمی کرد، حتی یک زمانی، خیلی نان و آرد کم شده بود به طوری که فقط پولدارها می توانستند نان تهیه کنند، یک شب در منزل ایشان را زدند، مرحوم شیخ شخصاً آمدند دیدند یک شخص باربری، یک کیسه آرد به دوش گرفته و برای ایشان آورده است.

آن شخص گفت: این را یکی از تجار برای شما هدیه فرستاده است لذا خواهشمند است که شما به نانوائی بدهید تا برای شما نان درست کنند.

ایشان فرمودند: من و همسرم دو نفر هستیم، بالاخره یک چیزی گیرمان می آید که بخوریم، این را ببر به محتاجان و فقیران بده.

طبع بلند و عزت نفس مرحوم شیخ به حدی بود که اگر کسی برای ایشان وجوهات می آورد می فرمودند: بدهید به آقای (آیت الله العظمی ) شاه آبادی و یا به دیگران، در حالی که می توانستند مثل روال جاری و با هماهنگی با مراجع تقلید مقداری از این وجوهات را صرف طلاب و مقداری را هم خود به عنوان مدرس یا موارد دیگر استفاده کنند.

ولی با درآمد مختصری که داشتند روزگار را می گذراندند. و در اواخر عمر که خیلی وضع مالی ایشان ضعیف شده بود برای این که از کسی پول قرض نکند کتابهایشان را به شاگردانشان می فروختند تا زندگی کنند. (آخرین گفتارها، (نوشته محمد راجی قمی) ج 6، ص 426)


حاج ملا هادی سبزواری

در احوال فیلسوف بزرگ، حاج ملا هادی سبزواری نوشته اند: از کثرت شهامتی که داشت، از هیچ کس چیزی نمی خواست . تحف و هدایا را نیز اصلا قبول نمی کرد .

در همه عمر، با کمال زهد و تقوا، صدق و صفا، بی آلایشی و نهایت «عزت نفس » گذرانید . به هیچ کس از اکابر و اغنیا اعتنایی نداشت .

ناصر الدین شاه در سبزوار به خانه اش رفت و روی حصیری که فرش اتاق تدریس بود، نشست و تالیف کتابی را در اصول دین به زبان پارسی درخواست نمود . پس از رفتن، پانصد تومان به خدمتش فرستاد، ولی آن مرد منیع الطبع نپذیرفت و نصف آن را به طلاب و نصف دیگر را به فقرا حواله داد و دستور فرمود که به سادات، دو برابر دیگران بدهند . (ریحانة الادب، ج 2، ص 423 و سیمای فرزانگان، ص 403)


 
مداحی های محرم