خوش آمدید

مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها

آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟

 

روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟`

دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: “بله.” استاد پرسید: “هر چیزی را؟"پاسخ دانشجو این بود: “بله هر چیزی را."استاد گفت: “در این حالت، خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شر وجود دارد.”

برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند. استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است.

ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: “استاد، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟"استاد پاسخ داد: “البته."دانشجو پرسید: “آیا سرما وجود دارد؟

“استاد پاسخ داد: “البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟

“دانشجو پاسخ داد:"البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم.”

دانشجو ادامه داد: “و تاریکی؟"استاد پاسخ داد: “تاریکی وجود دارد.”

دانشجو گفت:"شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود. تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم.”

و سرانجام دانشجو پرسید:- “و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟ خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود.”

و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند. نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود….

چگونگی استجابت دعا:

از بسیجی ها بدتان می آید ؟

خطاب به آنها که خوب می دانند که هستند! می گویند :
اگر شاه هم ۳۲ سال فرصت داشت حتما کشور را همین میزان و بلکه بیشتر !! آباد می کرد!
قاعدتا معنای کلمه ی آبادی هم دچار ادراکات پلورالیستیک شده طوری که معنای معکوس هم می توان از آن بدست آورد. مثلا اگر همه ی روستا ها را خراب کنی و در عوض در پایتخت ، آمار حلبی آبادها را “آباد” کنی این معنای آبادی است.
یا مثلا اگر عفت و حیا را ریشه کن کنی و منطق اعتلای روح و فکر و جان زن مسلمان را بکشی و او را مشغول خودنمایی و فریبندگی و بی حیایی کنی “آبادش” کرده ای.


می دانی چرا از بسیجی ها بدتان می آید ؟ برایت می گویم .


شاهی که تو به او عشق ورزیده بودی ، حتی به فکر آباد کردن حلبی آبادهایی که کمتر از بیست کیلومتر از کاخ خودش فاصله داشتندد هم نبود. وای بحال روستاها.

اما امام که آمد ، یک موی کوخ نشین را با تمام وجود کاخ نشین ها قابل مقایسه نمی دانست. او بود که حلبی آبادها را جمع کرد و میزان خدمات انقلاب اسلامی در ۱۵ ماه اول به اندازه ی دو سوم آبادی روستاها در کل دوره ی پهلوی ها بود. حالا کجا شاه می توانست پس از سی سال که جمعیت ایران لا اقل بیش از دو برابر جمعیت روز اول انقلاب شده ، کار را به جایی برساند که روستای بالای ۲۰ خانوار که برق و تلفن نداشته باشد نداشته باشیم و سطح سواد در کشور ما به بالای ۹۰ درصد برسد در حالیکه این نسبت تا قبل از انقلاب “عکس” بود؟!

می دانی چرا از بسیجی ها بدتان می آید ؟

چون بسیجی ها همان پاربرهنه هایی بودند که صداقت امام و یاوران صادقش را باور کردند و هنگامی که “دیوانه ای” آمد و در جنگ تحمیلی سنگی انداخت ، ماموریت تنبیه او را بر دوش گرفته جبهه ها را پر کردند. کدام گردان از بچه پولدارها و مرفهین تشکیل شد ؟ در حالیکه لشکرها مملو از پابرهنه های اسلامخواه عاشق ولایت بود.
بله . کاسب و کارگر و بنا و گچکار بودند که به میدان دویدند و یکیشان حاجی برونسی بود که بنایی بود که فرمانده ی لشکر شد.

بله . بیخود نیست که دم از آراء نخبگانی می زنید و می گویید ” یعنی رای من که بنـــــــــــــز سوار می شوم با او که الاغ هم سوار نمی شود یکی است؟! ” برای همین است که میزان نخبه بودن شماها را صفرهای شماره حسابها معلوم می کند و نه حتی مدارج علمی. و برای همین است که تخمه هم نیستید وای بحال نخبه !
نخبه کسی است که زخمهای کشورش را زمان درد ، مرهم بزند ، نه اینکه به محض اینکه تقی به توقی خورد چمدانها را بسته و با اولین پرواز فرست کلاس ، کنار سواحل بی شرف پرور ینگه ی دنیا !!
بسیجی ، اگر درد کشورش جنگ نظامی بود ، به فرمان امامش وسط میدان بود و اگر فرمانده بود به نیروهایش می گفت “بیایید” نه اینکه “بروید”.
بسیجی اگر درد کشورش اقتصاد بود در خط اول سدسازی و پل سازی بود و در این راه به حدی پیش رفت که دیگر حضرات از قرارگاه سازندگی اش می ترسند و حتی حوصله ی حضور در مناقصه ای را ندارند که قرارگاه سازندگی متشکل از بسیجی ها آنجا باشند.
بسیجی ، اگر نیاز کشورش محرومیت زدایی بود ، اردوهای جهادی را پر می کرد و می کند و درخط اول محرومیت زدایی از چهره ی مستضعفین بود.

اما شما چی ؟؟؟؟؟؟؟

منبع : وبلاگ پاسداران