این فقط یک روایت تاریخی است شما زیاد به دل نگیر !(3)



بسم الله الرحمن الرحيم


تاریخ روایت کرده عصر عاشورا که خیمه ها را آتش زدند زینب دور خیمه باقیمانده نسل پیامبر می چرخید . اسبها را که روی بدن ها تاختند سر بچه ها را به دامن گرفت . سرهای شهدا را که جدا کردند چشمان بچه ها را گرفته بود. تاریخ روایت کرده که سی و چند نفر از اطفال کربلا در بین راه شام جان دادند. روایت کرده خرابه شام را !
تاریخ روایت کرده زینب توی بازار شام بین بچه ها میدوید و نان و خرمای شامیان را به طرف خودشان پرتاب می کرد.
تاریخ روایت کرده توی مجلس عبیدالله که زینب خطبه خواند ، نفس توی سینه ها حبس شد . عبیدالله با شنیدن صدای زینب از جا بلند شد و گفت : صدای علی می آید ! چه کسی است حرف می زند ؟
زینب را که دید گفت : دیدی خدا با برادرت چه کرد؟!
و زینب فرمود :” سکلتک یابن مرجانه ! من فقط زیبایی دیدم ! “
چه حرفی زد زینب ؟! زنازاده که این چیزها را نمیفهمد .
تاریخ روایت کرده زینب در خطبه خوانی اش آنچنان حرف زد که مردم کوفه ناله میکردند و توی صورت میزدند . کار که به اینجا رسید امام سجاد فرمود : ” عمه جان بس است . اگر ادامه دهی رسالت ما فراموش می شود . ما باید این بار را تا اخر دنیا به دوش بکشیم ."  و زینب مثل همیشه تابع ولایت است .
تاریخ روایت کرده توی مجلس یزید با خطبه علی گونه زینب یزید به لکنت افتاد و گفت : ” دختر علی من نمیخواستم کاربه اینجا بکشد . این نقشه ابن زیاد بود . “

خواهر حوا بهرامی

از  مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها


  • نظر از: رحیمی
    1392/09/11 @ 05:47:50 ب.ظ

    رحیمی [عضو] 

    به نام عشق

    «قتل الله قوماْ قتلوک»

    …ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
    مثل تیری که رها می شود از دست کمان
    خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
    بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
    مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
    مست می آمد و رخساره برافروخته بود
    روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
    بر تنش دست یدالله حمایل بسته
    بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد
    زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
    یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
    آمده باز هم از جا بکند خیبر را
    آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
    معنی جمله در پوست نگنجیدن را
    بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
    زیرپایش همه کون و مکان می چرخید
    بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
    رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
    آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
    گفت:لاحول ولاقوه الابالله
    مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون
    به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
    آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
    بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
    رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی
    پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
    نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
    به تماشای نبرد تو خداوند آمد
    با همان حکم که قرآن خدا جان من است
    آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
    ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
    دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
    آه آیینه در آیینه عجب تصویری
    داری از دست خودت جام بلا می گیری
    زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای
    به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
    پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
    از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
    غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
    آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا*
    گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
    با فغان پسرم وا پسرم می آید
    باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
    ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!
    کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
    یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!
    مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای
    چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!
    من تو را در همه کرب و بلا می بینم
    هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
    ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
    کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
    مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
    باید انگار تو را بین عبا بگذارم
    باید انگار تو را بین عبایم ببرم
    تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم
    سید حمیدرضا برقعه ای

    یا علی - التماس دعا

  • 5 stars
    نظر از: مرادی
    1392/08/19 @ 10:22:39 ب.ظ

    مرادی [عضو] 

    سلام

    ممنون از مطلب ریباتون . در این ایام عزاداری ما را از دعای خیرتان محروم نکنید

    اللهم عجل لولیک الفرج

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.