جایگاه رسانه در جامعه مدرن
(ویژه جشنواره وبلاگ نویسی )
با شروع جامعه صنعتی، در جوامع تغییرات اساسی به وجود آمد و جهان بینی های آزادیخواه حتی قبل از اوج گیری صنعت قدم های اساسی را در جهت تغییر جامعه قدیم برداشتند. مهم ترین تاثیر این افکار در زمینه استقلال فرد از نیاز بیش از حد به خانواده بود. در دورانی بسیار طولانی افراد در خانواده زندگی می کردند؛ آنان معاش خود را از طریق خانواده تامین می کردند و قدرت پدر سالارانه نه فقط بر وظایف افراد در زمینه تقسیم کار بر آنان اثر می گذاشت، بلکه پدرسالار، افکار و عقاید سنتی خانواده را به نسل جوان نیز منتقل می کرد. بنابراین، افراد نه تنها از نظر اقتصادی به خانواده و محیط خانوادگی وابسته و متکی بودند، بلکه از نظر تفکر و نگرش نیز به خانواده وابستگی داشتند.
با از میان رفتن خانواده های گسترده و رشد خانواده های هسته ای، قدرت خانواده در زمینه ارائه طرز تفکر و نگرش به افراد نیز کاهش یافت، بخصوص با توجه به تغییرات شدیدی که در قرن نوزدهم و امروزه بسیار شدیدتر در جامعه به وجود آمد، خانواده ها از نظر عینی نیز دیگر قادر به ارائه خط تفکر به نسل جوان نبودند. افکار و تفکرات خانوادگی در برابر افکار جامعه رنگ باخت و حتی در مواردی در برابر یکدیگر به صورت دو قطب متضاد قرار گرفت. همچنین پیدایی مفاهیمی مانند آزادی، دموکراسی، تفکر و منطق، الزاما احتیاج به افکار عمومی (در برابر افکار فردی) را مطرح کرد.
رسانه ها در جوار نهادهای دیگری که طرز تفکر جامعه را می سازند، نقش عمده ای ایفا می کنند. ادعا می شود که افکار عمومی در دوران فعلی از طرف رسانه ها به نوعی ساخته می شود که افراد گمان می کنند تفکر فرد ناشی از دنباله روی از افکار عمومی تبلیغ شده از سوی رسانه هاست. در برهه هایی از زمان به خوبی مشخص شد که دولت های خود کامه، قادر به جهت دادن افکار عمومی هستند.
سلسله تحقیقاتی که در زمینه قدرت تاثیرگذاری حزب ناسیونالیست سوسیالیست آلمان هیلتر صورت گرفت، به این برداشت پاسخ مثبت می دهد. در عین حال، چنین به نظر می رسد که در جوامع کنونی با تعداد رسانه ها و امکانات متفاوت برای توده مردم تا حدودی از قدرت رسانه کاسته شده است. در واقع، باید گفت که در زمینه تاثیرگذاری رسانه بر افکار و نگرش های مردم از چند مرحله تفکری خاص گذشته ایم. در ابتدا تصور عمومی بر قدرت بی نهایت رسانه ها بود و گمان می کردند اگر فردی کنترل رسانه را در دست داشته باشد، به آسانی قادر خواهد بود افراد را به انجام دادن رفتارهایی در جهت میل و تمایل خود وادار کند. پایه های نظری این نگرش بر دو عامل استوار بود:
۱ یکی از این عوامل نظریه های روان شناسی غرایز بود که بر وجود مکانیسم های بیولوژیک ذاتی و تا حدودی مشابه در میان افراد تاکید می کرد. در میان افراد جامعه غرایز مشخصی وجود دارد که در اثر تحریک، باعث بروز رفتار حدودا مشابهی در میان آنان می گردد؛ یعنی اگر فرستنده، پیامی در جهت تحریک این غرایز برای توده بفرستد، توده نیز در جهت محرک دریافت شده، پاسخی حدودا مشابه ارائه می دهد.
۲ جامعه شناسی در اوایل قرن بیستم، از جامعه توده ای نام می برد و افراد جامعه را به صورت توده ای تنها و منزوی که با دیگران به گونه ای گمنام و ناشناس ارتباط برقرار می کرد، در نظر می گرفت. جامعه شناسان بر این عقیده بودند که گروه های اولیه که باعث حفظ و ثبات شخصیت افراد هستند، با پیدایی جامعه صنعتی شهری از بین رفته اند و افراد به صورت منزوی در جامعه قرار گرفته اند و به این ترتیب در برابر محرک های ارائه شده از طرف رسانه ها، کاملا بی دفاع هستند. بدون شک، شرایط اجتماعی اقتصادی آن دوران در این نوع تفکر دخیل بود. صنعتی شدن و رشد شهر ها، افراد را از محیط های مانوس و آشنای روستایی به شهر های غریب کشانده بود، تقسیم کار شدید در محیط کار و انجام دادن کار های ساده ولی یکنواخت باعث از خود بیگانگی افراد در محیط کار می شد. فرد، هیچ پیوندی با کار خود نداشت. کلیه تصمیم گیری های مربوط به تولید، بدون دخالت او انجام می گرفت و او به یک شی بی هویت تبدیل شده بود. فرد از طریق خانواده نیز دیگر پشتیبانی نداشت؛ زیرا خانواده به صورت تجمع مصرفی برای اعضای خود در آمده بود و وابستگی های عمیق و اساسی خانواده از میان رفته بود.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط صدرارحامی در 1390/12/07 ساعت 12:42:51 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |