راحت بگو نمی دانم، فلسفه نباف!

کلمه‏ اى که گفتن آن براى برخى بسیار سنگین است و حاضرند در برابر سؤال دیگران هزاران رطب و یابس و راست و دروغ و آسمان و ریسمان ببافند، ولى یک کلمه نمى‏دانم نگویند، چرا که مى‏ترسند به موقعیت آنان لطمه وارد شود، در حالى که به اشتباه انداختن مردم و جواب هاى حساب نشده و ناپخته، بدتر و زیان‏بارتر است.

امام على علیه السلام فرمود:

«لایَسْتَحْیِیَنَّ أَحَدٌ إِذا سُئِلَ عَمَّا لایَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ: لاأَعْلَمُ » ؛ هرگاه از کسى سؤالى شد درباره چیزى که نمى‏داند، از گفتن نمى‏دانم خجالت نکشد. (و بگوید: نمى‏دانم). (غررالحکم ج6 ص277 )

کلید گنجینه دانش ها، سؤال است.

پرسیدن نیز، نشانه تواضع و دورى از تکبر و غرور است.

نه انسان داناى همه چیز است، و نه بى‏نیاز از پرسیدن، پس باید آنچه را نمى‏دانیم بپرسیم و اگر از چیزى که نمى‏دانیم بپرسند، با شجاعت و فروتنى، بگوییم: نمی ‏دانم.

یکى از شاگردان مفسر بزرگوار، مرحوم علامه طباطبایى درباره استادش مى‏گوید: ما از زبان ایشان، کلمه نمى‏دانم را زیاد می ‏شنیدیم…


آیا دروغ بافتن و نظر دادن درباره چیزى که در حوزه دانش و تخصص انسان نیست شرم‏ آورتر است، یا اعتراف به ندانستن؟! آن دروغ و فریب است، این صداقت و راستى.

آنکه از گفتن نمی‏دانم شرم دارد، گرفتار نوعى احساس کاذب و فریب دهنده و غرور است، غرورى که گاهى با مغز، انسان را برزمین می ‏کوبد!

امان از دست شیطان، که گاهى کار را بر خود انسان هم مشتبه مى‏کند!

وقتى همه چیز را نمی‏دانیم، چرا تلاش کنیم که خویشتن را داناى همه اسرار و صاحب‏ نظر و مطلع از هر چیز بشناسانیم؟

آیا این فریب خود و فریب مردم نیست؟


از عمل تا حساب

امام على علیه السلام فرمود:

«إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسابَ وَ غَداً حِسابٌ وَلا عَمَلَ» ؛ امروز روز عمل است و حسابى در کار نیست. و فردا روز حساب است و مجالى براى عمل نیست. (غررالحکم ج2 ص503 )

شناخت میدان عمل و فرصت و مجال کار، شرط اساسى دست یافتن به هدف است.

فرصتى که در دنیا به صورت عمر در اختیار ماست، یک میدان عمل است.

توانایی‏هاى فکرى براى اندیشیدن و انتخاب کردن، و قواى جسمى براى تلاش و کار، میدان عمل دیگرى است.

همیشه هم این زمینه‏ها و فرصتها مهیا و فراهم نیست نه عمرمان جاودانه است، نه قوا و طراوتمان همیشگى.

از فردا چه کسى خبر دارد؟ و چه تضمینى براى سلامتى و نشاط و عمر فردا وجود دارد؟

از اولین لحظاتى که فرصت‏عمل به پایان می‏رسد، نوبت حساب آغاز می‏گردد.

آخرت، مراحلى دارد و نقطه شروع آن از لحظه مرگ است، تا روز قیامت و حساب و کتاب و میزان و صراط و پاداش و کیفر… و در نهایت، جهنم یا بهشت!

کیست که از آینده‏اش با خبر باشد و از فردایش آگاه؟! تا دادگاه قیامت برپا نشود، رأى نهایى پرونده ما معلوم نمیشود.

مبادا ناگهان و بدون آمادگى وارد آن مرحله بی ‏برگشت شویم و از ما حساب بکشند، بی آنکه مجالى براى جبران و تدارک داشته باشیم!…

تا فرصت عمل باقى است، دست به کار شویم.

بخش نهج البلاغه تبیان

منبع : حکمت هاى علوى علیه السلام ؛ ترجمه و شرح 110 حکمت از سخنان حضرت على علیه السلام ، جواد محدّثى



  • ساده
    نظر از: ساده
    1393/04/14 @ 09:48:33 ق.ظ

    ساده [بازدید کننده]

    با سلام و احترام
    خیلی وقتها انسان با گفتن( نه و نمیدانم )خودشو خلاص میکنه از افتادن در فلسفه بافی و چرند وپرند بافتن
    ائمه علیهم السلام چقدر زیبا ما را راهنمایی فرمودند

  • نظر از: مدرسه امام جعفر صادق (ع) شاهرود
    1393/03/21 @ 09:33:43 ق.ظ

    مدرسه امام جعفر صادق (ع) شاهرود [عضو] 

    با سلام
    بسیار عالی
    وفقکم الله
    محبان جعفریه شاهرود

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.