رسيدن به خدا در اعماق زمين!
مقني بود،چاه و قنات ميكَند،ابزار كارش يك بيل و كلنگ كوچكي بود ،ساعتها در اعماق زمين چاه ها و قنات هاي فراواني را براي رسيدن به آب حفر ميكرد،يك روز رفتم پيشش،از او پرسيدم از اين ضربات و حركات تكراري ، كلنگ زدن براين خاك خسته نميشوي؟برايت ملال اور نيست؟
پاسخ او مثل رعد و برق بود برايم!،گفت :شوق رسيدن به آب اين ضربات تكراري را برايم قابل تحمل ميكند!،وقتي هم كه به آب رسيدم به دنبال استفاده از هستم،…
نماز خواندن ها و عبادت ها هم حالتي مثل كلنگ زدن اين چاه كن دارد،به ظاهر تكراري هستند،حركات و اذكاري كه يك عمر تكرار ميشوند، ولي شوق رسيدن به خدا باطن اين تكرارها را عوض ميكند،يك نشاط و روحيه ي تازگي در اين روزمرگي ها ميدمد!،وقتي هم كه به خدا رسيد،تازه كارش براي لذت بردن از خدا شروع ميشود!
آنهايي كه در روزمرگي نماز و تكراري بودن عبادات گير كرده اند هرگز از لذت رسيدن به آب بهره نخواهند برد!،يك چاه كَن وقتي به اب نرسيد مسيرش را عوض ميكند!،چاه كَن ها در عمق زمين اگر كوچكترين نَم و رگه اي از آب را ببينند با ولع وصف ناپذيري دنبال ان را ميگيرند…!
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط صدرارحامی در 1391/04/10 ساعت 10:25:11 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |