چرا دعا نمی کنیم؟
شهری بود به نام شهر پابرهنه ها. در یک صبح سرد زمستانی مردی وارد این شهر شد. وقتی که از قطار پیاده شد، متوجه شد ایستگاه قطار آنجا، همانند همه ایستگاه های قطار مملو از جمعیت است و مسافران می کوشند از میان جمعیت راه خود را باز کنند و به قطار مورد نظرشان برسند. مرد در نهایت شگفتی متوجه شد که همه آنها پابرهنه هستند. هیچ کس کفش به پا نداشت. او از ایستگاه بیرون آمد و سوار تاکسی شد. در تاکسی متوجه شد که راننده هم کفش نپوشیده است.
بنابراین از راننده پرسید: ببخشید، چرا مردم این شهر برخلاف مردم شهرهای دیگر کفش به پا ندارند؟
راننده گفت: بله، درست است، چرا ما کفش نمی پوشیم؟ چرا؟
مرد وقتی به هتل رسید، دید که مردم آنجا هم پابرهنه هستند. مدیر، صندوق دار، باربرها، پیشخدمت ها، همه پابرهنه بودند. از یکی از آنها پرسید: می بینم که شما کفش به پا ندارید. آیا چیزی درباره کفش نمی دانید؟
پیشخدمت گفت: چرا، ما کفش را می شناسیم.
- پس چرا کفش نمی پوشید؟
- بله درست است. چرا کفش نمی پوشیم؟
- نمی دانید که کفش پا را در برابر سرما محافظت می کند؟
مرد گفت: البته که می دانم. آیا آن ساختمان را می بینی؟ آن ساختمان یک کارخانه تولید کفش است. ما از داشتن آن به خود می بالیم و هر یکشنبه آنجا جمع می شویم تا به سخنان مدیر کارخانه درباره فواید کفش گوش دهیم.
- پس چرا کفش نمی پوشید؟
- آه درست است، چرا کفش نمی پوشیم؟
آری! مانند اهالی آن شهر همه ما به دعا اعتقاد داریم. همه ما ایمان داریم که دعا می تواند بسیاری از خواسته های ما را تحقق بخشد. می دانیم که دعا می تواند معجزه بیافریند، ما را تغییر دهد، زندگیمان را متحول کند و ما را احیا کند. ما از نیروی اعجازانگیز دعا آگاهیم. با این حال دعا نمی کنیم. چرا؟
سوال همین جاست. چرا دعا نمی کنیم؟
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط صدرارحامی در 1390/11/17 ساعت 11:57:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1390/11/17 @ 02:40:33 ب.ظ
بانوی طلبه [عضو]
سلام
نمدونم واقعا