خوش آمدید
مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
داستان تأثیر گناه
سه شنبه 96/03/23
فضیل بن عیاض بر یکی از شاگردان خود وارد شد که در حال احتضار بود . بر بالین او نشست و شروع به خواندن سوره ی یاسین کرد . شاگرد چشمانش را باز کرد و گفت : قرآن نخوان ! فضیل ساکت شد ، سپس شهادتین را به او تلقین کرد . شاگرد گفت : نمی گویم بلکه از آن بری هستم و جان به جان آفرین تسلیم کرد . فضیل پس از مدتی او را در خواب دید که به جهنم می برند . پرسید چرا خداوند معرفت را از تو گرفت ؟ تو که بهترین و عالمترین شاگردان من بودی ؟ در جواب گفت : به خاطر سه خصلتی که داشتم . 1- نمام و سخن چین بودم . 2- حسود بودم و چشم دیدن خوشی و خوبی و برتری دیگران را نداشتم . 3- به خاطر مرضی که داشتم هر سال به دستور دکتر شراب می خوردم .
برهان دانش ، ص 210
داستان یک سر نوشت عبرت انگیز
سه شنبه 96/03/23
مردی با خانواده ی خود مشغول خوردن غذا بودند . غذای آنها مرغ بریان شده ای بود که در سفره قرار داشت . در اثنای خوردن غذا فقیری در خانه آمد و اظهار گرسنگی کرد . آن مرد بر فقیر فریاد زد و او را از در خانه دور کرد . دیری نگذشت که خود فقیر شد و امکانات زندگی از او گرفته شد و از شدت فقر و پریشانی از همسر خود جدا گردید و همسر او با مرد دیگری ازدواج کرد .روزی آن زن با شوهر خود غذا می خورد و اتفاقا غذای آنها مرغ بود که ناگاه فقیری در خانه آنها آمد و اظهار گرسنگی کرد . مرد به همسرش گفت : مقداری نان و مرغ به فقیر بدهد . وقتی زن به درب منزل رفت مشاهده کرد فقیری که درب خانه است همان شوهر اول اوست از دیدن این واقعه گریه کرد و برگشت . شوهرش از سبب گریه ی او سؤال کرد ؟ زن گفت: این فقیر شوهر اول من بود و قصه ی خود که با او غذا می خورد و فقیری از درب خانه دور کرد را برای او نقل کرد . شوهرش گفت : به خدا سوگند آن فقیری را که رد کرد من بودم و بر سر من فریاد کشید !
منتخب التواریخ ، ص 40 و 41