انتظارشیرین
وقتی فهمیدم انتظارت چقدر شیرین است؛باخود گفتم پس چه حلاوتی دارد،دیدن تو…
وچقدر شیرین تر است،جان دادن برای تو…
ای پسر فاطمه؛
چه چشمانی که ندبه ها را میگذرانند وتا شامگاه شنبه،انتظار قدمهایت را میکشند،،،
پس کی خواهی آمد،تا این انتظار با دیدنت اتمام بخشد؟
پس کی خواهی آمد؟
از بس که براى دیدنت بد شده ام
در راه رسیدنم به تو سد شده ام
رسوا نکنى مرا میان مردم
عمریست به عشق تو زبانزد شده ام
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط صدرارحامی در 1392/01/10 ساعت 08:10:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید