اندر حکایت تخمین
دهقانی نزد پادشاه شکایت برد که مأمورین شما یک “من” گندم مرا به ده “من” تخمین می زنند و مالیات ده “من” را از من
می گیرند! پادشاه از رک گویی دهقان متغیر شد و گفت: تو با یک متر زبان خجالت نمی کشی که به مأموران ما دروغ
می بندی؟!
دهقان چون این سخن بشنید، دیگر حرفی نزد؛ سر به زیر انداخت و بازگشت. پادشاه از این رفتار دهقان تعجب کرد و
دستور داد برگردد. آن گاه از وی پرسید: چرا دیگر سخن نگفتی؟ دهقان گفت: دیگر جای هیچ سخنی نیست! وقتی پادشاه
نیم وجب زبان مرا یک متر تخمین بزند، دور از انتظار نیست که مأمورانش یک “من” گندم را ده “من” تخمین بزنند!!!
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط صدرارحامی در 1390/12/14 ساعت 12:10:14 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1390/12/15 @ 10:59:45 ق.ظ
بهرامی [بازدید کننده]
با سلام
حکایت زیبایی بود.
ممنون
1390/12/14 @ 12:19:08 ب.ظ
موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران) [عضو]
ممنون از مطلب خوبتون