بی احترامی به استاد و مرگ زودرس
آنچه پیش رو دارید متن سخنرانى اخلاقى مرحوم آیت اللَّه احمدى میانجى است که تقدیم حضورتان مىگردد.
از عواقب بی احترامى کردن با استاد این است که عمر را بىبرکت و انسان را بىتوفیق مىکند. طلبهاى به استادش آقاى طباطبایى جسارت کرده و در اثر آن عمل، جوانمرگ شده بود؛ اگر هم چنین فردى به مرگ زودهنگام دچار نشود، دیگر عملش فایده اى ندارد .
در روایات آمده که حق استاد بر شاگرد بسیار زیاد است و شاگرد باید براى کمال و پیشرفت به آن عمل کند. امام سجادعلیهالسلام در این زمینه فرمودند: حق کسى که به تو علم یاد مىدهد این است که «اَلتَّعْظیمُ لَهُ وَ التَّوْقیرُ لِمَجْلِسِهِ؛(1) او را احترام کنى و بزرگش بدارى.»
انسان وقتى با بزرگتر از خودش حرف مىزند باید حرمتدارى کند؛ حالا فرقى نمىکند از نظر سنّى بزرگ باشد یا از نظر فکرى و علمى. در روایات آمده که وقتى با پدر حرف مىزنى اسم کوچکش را نگو، چون موجب تحقیرش مىشود؛ بلکه «وَقِّرُوا کبارَکمْ؛(2) براى بزرگانتان احترام قائل شوید.» حالا بعضیها در احترام کردن خیلى چیزهاى کوچک را هم مراعات مىکنند، مثلاً پایشان را دراز نمىکنند و یا پیش آنها نمىخوابند، که اینها احترام فوق العاده اى است و نشان از صفاى دل احترام کننده دارد.
>در شرح حال مرحوم سید رضى نوشته اند که استادش به او گفته که خانه تان کوچک است و من خانه بزرگ خودم را به شما مىدهم. سید با آن عزّت نفس خود، به استاد گفت: من حتى از پدرم صله قبول نمىکنم. استاد پرسید: حق پدرت بیشتر است یا من که استادت هستم؟ گفت: حق شما؛ استاد فرمود: پس امر مىکنم که قبول کن.
مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائرى نیز مىگفتند که من متکفل کارهاى منزل استادم مرحوم سید محمّد فشارکى بودم و حتى بعد از مرگ استادم مایحتاج منزلشان را تهیه مىکردم.
از عواقب بىاحترامى کردن به استاد این است که عمر را بىبرکت و انسان را بىتوفیق مىکند. طلبهاى به استادش آقاى طباطبایى جسارت کرده و در اثر آن عمل، جوانمرگ شده بود؛ اگر هم چنین فردى به مرگ زودهنگام دچار نشود، دیگر عملش فایدهاى ندارد.
در پاى درس اساتید یا موعظه شان، با حواس جمع گوش دهیم، متوجه استاد باشیم و بدنمان رو به طرف استاد باشد. در روایت است که رسول خداصلىاللهعلیهوآله در حالتى که بدنشان به یک طرف بود، با کسى صحبت نمىکردند، یعنى رو به رو و با کمال اقبال حرف مىزدند. آن حضرت وقتى با کسى سخن مىگفتند، تمام توجهشان به مخاطب بود و تا زمانى که فردى حرف مىزد، خداحافظى نمىکردند
استادى که بر گردن انسان حق دارد، باید در حضور و غیاب، احترامش را حفظ کرد و در حرف زدن و نشست و برخاست در مقابل استاد مراقب بود که بىاحترامى نشود. نوشتهاند منصور دوانیقى در حرم رسول اکرمصلىاللهعلیهوآله بلند حرف زد. مالک بن انس گفت: اى امیر! آهسته حرف بزن، چون در پیش رسول خدا هستى و رسول اکرم که حى و میت ندارد. اینها حقوق است که خدا در قرآن براى رسول اکرمصلىاللهعلیهوآله برشمرده و فرموده: «إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَ تَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى »؛(3) «کسانى که صداهایشان را نزد رسول خداصلى الله علیه وآله پایین مىآورند، خداوند قلبشان را براى تقوا امتحان [و آماده] مىکند.» ما هم باید در مجلس درس، حقوق و احترام اساتید را مراعات کنیم.
من تصور مىکنم شوخى کردن با استاد هم در بعضى مراحل، خلاف ادب است و در روایات آمده است که با امام شوخى نکنید. فرمایش امام سجاد علیهالسلام در ادامه حدیث مىفرمایند: «وَ حُسْنُ الْاِسْتِماعِ لَهُ وَالْاِقْبالُ عَلَیْهِ؛(4) به او رو کردن و خوب گوش کردن.» اصلا یکى از آداب مجالست، حسن استماع است؛ یعنى انسان به حرف طرف مقابلش گوش کند و بىاعتنا نباشد. حالا استاد که مقامش بس بلند است و ما حتى نباید به این طرف و آن طرف نگاه کنیم، این بىاعتنایى است.
حسن استماع معنایش شامل این هم است که وقتى قرآن مىخوانیم باید فکر و حواسمان در قرآن باشد؛ چرا که خدا دارد با ما حرف مىزند، پس باید با توجه بخوانیم. در پاى درس اساتید یا موعظهشان، با حواس جمع گوش دهیم، متوجه استاد باشیم و بدنمان رو به طرف استاد باشد. در روایت است که رسول خداصلىاللهعلیهوآله در حالتى که بدنشان به یک طرف بود، با کسى صحبت نمىکردند، یعنى رو به رو و با کمال اقبال حرف مىزدند. آن حضرت وقتى با کسى سخن مىگفتند، تمام توجهشان به مخاطب بود و تا زمانى که فردى حرف مىزد، خداحافظى نمىکردند.
من و شما نیز باید با استاد اینطور باشیم، اگر اساتیدمان از دنیا رفتهاند، باید به یاد آنها باشیم، اگر مىتوانیم برایشان قرآن بخوانیم و صدقه بدهیم و به زیارت قبرشان برویم.
امام سجادعلیهالسلام مىفرمایند:
«وَ لَا تُجِیبَ أَحَداً یَسْأَلُهُ عَنْ شَیْءٍ حَتَّى یَکونَ هُوَ الَّذِی یُجِیب وَ لَا تُحَدِّثَ فِی مَجْلِسِهِ أَحَداً وَ لَا تَغْتَابَ عِنْدَهُ أَحَداً وَ أَنْ تَدْفَعَ عَنْهُ إِذَا ذُکرَ عِنْدَک بِسُوءٍ وَ أَنْ تَسْتُرَ عُیُوبَهُ وَ تُظْهِرَ مَنَاقِبَهُ وَ لَا تُجَالِسَ لَهُ عَدُوّاً وَ لَا تُعَادِیَ لَهُ وَلِیّاً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِک شَهِدَتْ لَک مَلَائِکةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَنَّک قَصَدْتَهُ وَ تَعَلَّمْتَ عِلْمَهُ لِلَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ اسْمُه؛(5) کسى از استاد چیزى مىپرسد تو جواب نده، تا اینکه استاد خودش جواب بدهد. در نزد استاد با کسى سخن مگو. در حضور استاد غیبت کسى را نکن. اگر کسى غیبت استاد را کرد، شما از او دفاع کن. در استاد عیبى مشاهده کردى افشا مکن، فضایل استاد را اظهار کن، [مثلاً او اهل نماز شب است، مراقبت دارد] و با دشمن استادت مجالست نکن و با دوستانش دشمنى نکن. آن وقت که این کارها را انجام دادى، ملائکه شهادت مىدهند که تو براى خدا قصد او کرده و از او علم آموختى.»
استاتیدمان حقوقى بر گردن ما دارند، پس آنها را یاد کنیم، گاه و بىگاه به خانهشان برویم و اگر مىتوانیم هدایایى برایشان ببریم و اگر از این نشئه رفتند، با خواندن قرآن و دعا آنها را خشنود سازیم. اینها موجب برکت عمر و برکت علم ما خواهد شد و توفیقات الهى را در پى دارد
البته انسان باید این خصوصیت را در برابر تمام مسلمانان مراعات کند. استاد هم انسان است و انسان جایز الخطاست، پس چیزى که موجب هتک حرمت او باشد و خودت هم دیدى باید مستورش دارى.
در این صورت علم، وقت، قلم، زبان و قلبت نورانى و با برکت مىشود. البته امروز با این محیط ماشینى، رعایت این مسائل کمى سخت شده، ولى به هر حال دستورات معصومینعلیهمالسلام است و باید در حد توان نسبت به عمل به آنها اهتمام ورزید.
نتیجه این سخنان این است که اساتیدمان حقوقى بر گردن ما دارند، پس آنها را یاد کنیم، گاه و بىگاه به خانهشان برویم و اگر مىتوانیم هدایایى برایشان ببریم و اگر از این نشئه رفتند، با خواندن قرآن و دعا آنها را خشنود سازیم. اینها موجب برکت عمر و برکت علم ما خواهد شد و توفیقات الهى را در پى دارد. آدم گاهى کارهاى بزرگى مىکند که خودش هم تصور نمىکند. من گمان مىکنم منشأ خیلى از توفیقها و عدم توفیقهایمان همین احترام به اساتید یا بىاحترامى به آنهاست. انسان باید کارى کند که پدر و مادر و اساتیدش او را دعا کنند.
خدایا به حق محمّد و آل محمّد به ما توفیق اداى حق آنهایى را که به نحوى برگردن ما حق دارند، عطا بفرما.
والسلام علیکم و رحمة اللَّه. (6)
پی نوشت ها :
1) بحار الانوار، مؤسسة الوفاء بیروت، لبنان، 1404 ق، ج2، ص42.
2) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، مؤسسه آل البیت، قم، 1409، ه . ق، ج10، ص313.
3) حجرات/3.
4) بحار الانوار، ج 2، ص 42.
5) من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413 ه . ق، ج2، ص618.
6) به نقل از افق حوزه، 23/2/87.
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره108
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط صدرارحامی در 1393/05/15 ساعت 10:19:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |