خوش آمدید
مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
تقابل غرب با اسلام3
شنبه 90/06/19
عناوين و برنامه هاى اصلاحات آمريكايى:
دشمن در اين مرحله از تقابل با جمهورى اسلامى ايران با بهره گيرى از عنوان ((اصلاحات )) و ((اصلاح طلبى )) چند هدف مشخص را تعقيب مى كند :
1 - تضعيف ايمان و اعتقادات دينى مردم و حذف دين و رهبرى دينى از حكومت ،
2 - زمينه سازى براى ايجاد يك حكومت و نظام لائيك طرفدار غرب در ايران ،
3 - اعاده سلطه و در نهايت استعمار و استثمار ملّت ايران .
هنگاميكه آمريكا از اصلاحات در ايران سخن مى گويد و براى آن دل مى سوزاند و گريبان چاك مى دهد! منظورش رسيدن به اين اهداف است .
حال ببينيم مصاديق اصلاحات آمريكايى چيست ؟ آمريكائيها از اصلاحات چه چيزى را اراده مى كنند؟
اگر آنچه را كه آمريكايى ها، اروپائيها ، حكومتهاى وابسته به غرب (هم چون اسرائيل ، تركيه و كشورهاى مرتجع منطقه ) جريانهاى ضد انقلاب خارج نشين ، دگر انديشان ، روشنفكران وابسته ، فرصت طلبها و تجديدنظر طلبهاى داخلى در طول اين مدت درباره اصلاحات در ايران گفته اند استخراج و ملاحظه كنيم ، بخوبى مى توان به نيّات آنان و تضادّ اين اصلاحات با امنيّت ملّى پى برد.
از مجموع اظهار نظرهايى كه در طول يك دوره زمانى دو ساله صورت گرفته است حداقل 16 عنوان استخراج شده است ؛ كه مى توان آنها را عناوين و سرفصل برنامه هاى اصلاحات آمريكايى دانست و به شرحى كه خواهيم گفت تمام آنها در مقابل اصلاحات واقعى و در تقابل و تعارض با امنيّت ملّى كشور ما قرار دارند.
اين عناوين عبارتند از :
O حذف دين از عرصه حيات سياسى و اجتماعى كشور
O آزادى و اباحه گرى
O ختم انقلاب و پايان دوران انقلابيگرى
O بركنارى روحانيّت از مصادر امور و حذف نهاد روحانيّت شيعه
O تحديد و حذف ولايت فقيه و رهبرى جامعه
O تغيير قانون اساسى و برخى قوانين موضوعه كشور
O حذف نهادهاى پاسدار حاكميت دينى
O توقف اجراى احكام اسلامى
O الحاق به فرهنگ جهانى (فرهنگ غربى )
O احياى ملى گرايى و بازگشت به سنتهاى ماقبل اسلام
O برقرارى رابطه با آمريكا و همراهى با روند صلح خاورميانه
O ورود سرمايه داران و ش -ركتهاى خارجى و ب -ازكردن درهاى اقتصاد به روى غرب
O اصلاح و رفرم در دين (پروتستانتيزم )
O عمده كردن جريانهاى قومى و اقليّت هاى موجود در كشور
O تغيير نگاه و نگرش نسبت به غرب
O پياده كردن الگوهاى غربى
1 - حذف دين از عرصه حيات سياسى و اجتماعى كشور
يكى از برنامه هاى اصلى اصلاحات از نظر غربى ها و وابستگان آنها، حذف دين از عرصه حيات سياسى و اجتماعى كشور است و به صراحت بيان مى كنند كه دين كارآمدى و صلاحيت لازم را براى اداره امور اجتماع نداشته و حق دخالت در حكومت و سياست را ندارد!
اساسا حركت غرب در جريان رنسانس مبتنى بر اين اصل بود، رنسانس براى جدا سازى و حذف دين از سياست بوقوع پيوست و بعدها دين را از عرصه اجتماع هم خارج كرد و آنچنان كه قرون وسطى دوران باصطلاح حاكميت دين بر مقدرات جامعه بود، دوران بعد از آن كه بدان عصر جديد يا مدرنيته و مدرنيسم مى گويند ، دوران بركنارى دين از عرصه سياست يا سكولاريسم بود كه به لائيسيزم يا لائيسيته كه به معنى نفى گرايشات و سلوك و رفتار دينى است ، منجر شد.
آمريكائيها و هم چنين ضد انقلاب خارج نشين و روشنفكران و عناصر تجديدنظرطلب داخلى نيز با الهام از غرب همين معنى را لكن به زبانهاى مختلف و با ظواهرى آراسته تر بيان مى كنند. آنچه كه در نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت بيان مى شود، موضوع نسبى بودن دين ، نظريه صراطهاى مستقيم و قرائتهاى مختلف از دين ، كه طى آن برداشت و تفسير واحد و صحيح از دين نفى مى شود و همه فهم ها و برداشت ها هرچقدر سخيف و سطحى از شريعت ، درست و قابل قبول و قابل احترام جلوه مى كند!
دين را از يك عنصر فعّال اجتماعى و يك پديده مؤ ثّر در صحنه سياست و اجتماع به يك امر شخصى محض ، در حد يك احساس و عاطفه شخصى تبديل مى كند و كاركرد دين را در ايمان محدود كرده و حداكثر ناظر به رابطه شخصى بين فرد و خداى خود مى داند و اينكه دين جامعه را اداره كند ، حكومت تشكيل دهد و براى حكومت تعيين تكليف كند را كاملا رد مى كند.
اوج ضديّت با دين و تقابل با حضور و ظهور اجتماعى دين همان چيزى است كه در قرن نوزدهم اروپا از ماركس نقل شد كه گفته است ((دين افيون توده هاست ))! و رسواتر از آن ، سخن سوپر ماركسيست هاى وطنى است كه بعد از ملاحظه نقش بى بديل دين در برانگيختن توده ها و راه اندازى يك انقلاب عظيم اجتماعى در ايران و بيش از بيست سال اداره پرقدرت يك حكومت با آنهمه مشكلات و دشمنى ها بگويند : ((دين نه فقط افيون توده ها بلكه افيون حكومتها هم هست ))! يعنى دين نه در حكومت و سياست و نه هيچ موضوعى از امور اجتماعى نبايد دخالت كند و حضور داشته باشد. چيزى كه افيون و ترياك است ، صلاحيت باقى ماندن و حق حيات ندارد !؟
حال اگر ما بخواهيم به همين يك توصيه آقايان عمل كنيم ! و دين را از سياست تفكيك و از جامعه حذف كنيم ! اساسا چيزى به عنوان جمهورى اسلامى باقى خواهد ماند كه بخواهيم در باب امنيّت ملّى آن بحث كنيم ؟!
از آنجا كه نظام جمهورى اسلامى بر دو پايه استوار است ؛ يكى راءى و اراده مردم مسلمان و ديگرى شريعت اسلامى ، جمهورى اسلامى با حذف هر يك از اين دو، ديگر معنى نخواهد داشت .
اگر عنصر دين را از حكومت حذف كنيد به يك جمهورى مطلق و لائيك همچون جمهوريهاى غربى و يا نظامهاى بى هويتى كه از غرب تقليد مى كنند خواهيد رسيد كه اين ربطى به ((جمهورى اسلامى نه يك كلمه زياد نه يك كلمه كم )) ندارد و اگر عنصر جمهورى را حذف كنيد به نظامى كه فاقد پايگاه و مقبوليت مردمى است خواهيد رسيد كه ديكتاتورى و استبداد بر آن حاكم خواهد شد.
نظير آنچه كه در تاريخ گذشته ايران وجود داشته است ؛ و لذا اگر دين از حكومتى كه برخاسته از خواست و اراده مردم مسلمان است حذف شود و يا حتى وجود و حضورش كمرنگ شود ، اين به معنى نفى امنيّت ملّى است . مگر نه اينكه تعريف امنيّت ملّى اين بود كه ملّت از تاءمين هدفها، منافع و ارزشهاى حياتى خود مطمئن باشد و هر چيزى كه جامعه را از هدفها و منافع ملّى و ارزشهاى اصوليش باز بدارد تهديد امنيّت ملّى است ؟ چه هدفى مهمتر از حاكميت دين خدا و پاسدارى از نظام دينى و چه ارزشى استوارتر از دين و دين خواهى براى نظام و مردم ما وجود دارد؟
2 - آزادى و اباحه گرى
يكى ديگر از محورهايى كه آمريكاييها و غربيها در مورد اصلاحات در ايران مطرح مى كنند، موضوع فقدان آزادى در ايران و ضرورت وجود آن است ، لكن آزادى كه آنها مى گويند با تلقى و تفسير خودشان كه به معنى اباحه گرى و آزادى ليبراليستى است نه به معنى آزادگى و نرفتن به زير بار ظلم و تسليم ناپذيرى در مقابل قدرتها و حاكميت هاى غيرالهى .
در شرائطى كه اساسا قيام ملّت ما مبتنى بر آزادى خواهى بود و يكى از شعارهاى محورى انقلاب اسلامى ، آزادى از قيد نظامهاى طاغوتى و روابط ظالمانه بوده است و در طول تمام دوران پس از انقلاب نيز از آن به قيمت تحمل سختى ها و مرارتهاى زياد پاسدارى كرده ايم ، نظام ما را به مخالفت با آزادى متّهم مى كنند.
تهییه کنننده:م-زمانی(برگرفته ازسایت اندیشه)
تقابل غرب با اسلام2
شنبه 90/06/19
3- استراتژى جنگ تمام عيار
مهمترين استراتژى دشمن در دهه اول انقلاب براى بر اندازى ، تحميل يك جنگ تمام عيار نظامى عليه جمهورى اسلامى است كه رژيم بعثى عراق داوطلب اجراى اين ماءموريت گرديد و آمريكا و همه قدرتهاى وابسته و پيوسته منطقه اى و فرامنطقه اى او در اين استراتژى درگير شدند و به پشتيبانى عراق آمدند كه اين نيز با لطف الهى و حضور فداكارانه مردم و رزمندگان اسلام ناكام ماند و ملت ايران از اين آزمون سخت نيز پيروزمند و سرافراز بيرون آمد.
نكته اى كه بايد بدان اشاره كرد آنست كه اين استراتژيها هر چند در شروع داراى ترتيب هستند و از پى هم و با ناكامى هريك ، بكار گرفته شده اند ولى در تداوم خود، با هم همراه مى شوند. دشمن در ابتدا استراتژى قيام مسلحانه را در دستور كار خود قرار مى دهد پس از ناكامى آن ، استراتژى كودتا را در پيش مى گيرد و وقتى هر دو از اثر افتاد استراتژى جنگ در دستور كار آنها قرار گرفت .
يكى از عناصر اصلى كودتاى نوژه در اعترافات و نيز مصاحبه تلويزيونى خود با صراحت اظهار داشت كه آمريكاييها ما را متقاعد كردند كه در تعيين تقدم كودتا و جنگ ، اوّل كودتا انجام شود چرا كه وضعيت از دو حالت خارج نبود، يا كودتا به نتيجه مى رسيد كه در اين صورت به هدفشان مى رسيدند! و يا شكست مى خورد كه در اين صورت نيز از آنجا كه اين حركت قرار بود از درون ارتش انجام شود ، ارتش مقبوليّت خود را در جامعه از دست مى داد و تضعيف مى گرديد، در نتيجه توان مقاومت در مقابل هجوم ارتش قوى و آماده عراق را نداشت و لذا انجام كودتا مى توانست هم هدف و هم وسيله باشد و لذا به اين نتيجه رسيدند كه اوّل كودتا كنند و سپس جنگ !
با شروع جنگ استراتژى هاى سابق دشمن متوقف نشد و همچنان تداوم يافت لكن استراتژى جنگ تحميلى ، نقش اصلى و محورى بخود گرفت .
نكته ديگرى كه ذكر آن ضروريست آنكه آمريكا هم زمان با اقدام براى براندازى ، فشار اقتصادى ، سياسى و روانى خود را كه از ابتداى پيروزى انقلاب تحت عنوان سياست مهار(24) آغاز كرده بود حفظ كرد لاكن بمنظور براندازى نظام و تغيير حاكميت در ايران ، به استراتژيهاى ياد شده توسّل جست . سه استراتژى پيش گفته تا پايان دهه اوّل توسط دشمن طراحى و اجرا گرديدند.
4 - استراتژى تشديد مهار و تغيير از درون
سياست مهار سابق و اِعمال استراتژيهاى چندگانه براى بزانو درآوردن جمهورى اسلامى و براندازى نظام انقلابى موجود در ايران در طول دهه اول انقلاب ، كمترين تاءثيرى در حركت ملّت ايران براى پيمودن مسيرى كه انتخاب كرده بود برجاى نگذارد. بعد از حمله عراق به كويت و جنگ دوم خليج فارس كه طى آن معادلات قدرت در منطقه بكلى دگرگون گرديد و ايران بعنوان طرف پيروز جنگ تحميلى و قدرت مسلط منطقه خليج فارس نمودار گرديد، آمريكا با درس گيرى از تجربيات گذشته و شكست استراتژيهاى سابق ، سياست جديدى را تحت عنوان ((سياست مهار دوگانه ))(25) با شعار تشديد مهار و كنترل ايران و تسلط بر حوادث منطقه در دستور كار خود قرار داد. اين طرح كه در پايان دوران رياست جمهورى جرج بوش توسط استراتژيست هاى صهيونيست آمريكائى از جمله مارتين ايندايك معاون صهيونيست وزير خارجه وقت آمريكا تهيه شده بود با روى كار آمدن كلينتون ، بعنوان استراتژى ملّى دولت آمريكا در برخورد با ايران ، به اجرا در آمد. استراتژى مهار دوگانه چند هدف اساسى را تعقيب مى كرد كه عبارت بودند از:
- محاصره سياسى - نظامى ايران و ايجاد نوعى ديوار آهنين در اطراف آن .
- اخلال در مناسبات سياسى ايران با ساير كشورها بويژه همسايگان و كشورهاى اروپائى .
- تشديد محاصره و تحريم اقتصادى ايران .
- تضعيف و تخريب بنيادهاى فكرى ، فرهنگى و اخلاقى ملّت ايران .
- ايجاد فاصله بين مردم و حكومت و نشان دادن ناكارآمدى حكومت دينى !
و اين مشابه اهداف همان سياستى است كه آمريكا در طول چندين سال و با صرف هزينه هاى گزاف در شوروى اعمال نمود و در نهايت به فروپاشى آن كشور انجاميد. استراتژى تشديد مهار و تغيير از درون كه در طول دهه دوم انقلاب عليه ايران اعمال گرديد، برخلاف استراتژيهاى سابق كه عمدتا بر مؤ لفه هاى خارجى تكيه داشته و از اقدام نظامى ، قهرآميز و سخت سود مى جست ، اولا از ماهيتى غيرنظامى و نرم برخوردار است ثانيا بر مؤ لفه هاى داخلى تكيه دارد و فشار و اقدام خارجى را در حمايت و پشتيبانى از عوامل داخلى قرار مى دهد.
از آنجا كه ابعاد و تاءثير اقدامات آمريكا در تشديد محاصره سياسى و تحريم اقتصادى ايران در جريان سياست مهار دوگانه تا اندازه زيادى روشن است ، در اينجا به وجوه ديگر اين استراتژى كه ناظر به جنبه هاى داخلى و سياست استحاله و تغيير از درون مى باشد مى پردازيم .
اين بحث را با نگاهى به اجلاس هامبورگ پى مى گيريم . در تابستان سال 1374 در هامبورگ آلمان جلسه اى تشكيل مى شود كه ((اجلاس همبستگى )) يا ((كميته همبستگى )) نام گرفت . در آن جلسه كه سركردگان تمام جريانهاى ضد انقلاب ايرانى (بجز منافقين كه همواره در خواب و خيال قيام مسلحانه بوده اند!) تحت اشراف آمريكاييها جمع مى شوند، جمع بندى تحقيقات و مطالعاتِ سرويسهاى اطّلاعاتى و امنيتى آمريكا طى چند محور به عنوان دلايل پيروزى و بقاء جمهورى اسلامى و شكست اقدامات گذشته آنان مطرح و استراتژى جديد براى مقابله با جمهورى اسلامى ايران بدانان اعلام مى شود. در اين اجلاس عامل پيروزى جمهورى اسلامى ايران را در حوادث گذشته ، وجود ايمان و اعتقادات مذهبى در مردم ، رهبرى دينى (ولايت فقيه ) و پيوند بين مردم و حكومت در ايران دانستند و گفته شد تا اين عوامل موجود باشند نمى توان نظام جمهورى اسلامى را در ايران از پاى در آورد. هم چنين گردانندگان اجلاس دو دليل عمده را براى شكست هاى سابق ذكر مى كنند.
دليل اوّل آنكه آنها در اقداماتشان براى براندازى ، نه تنها هماهنگ و منسجم عمل نكرده اند بلكه گاه در تعارض باهم قرار داشته اند و اين يكى از دلائل شكست آنان بوده است .
دليل دوم كه بسيار مهمتر بوده است اينكه استراتژيهاى گذشته آنان اساسا اشتباه بوده و هيچكدام به نتيجه نرسيده اند، لذا بايد استراتژى ديگرى را اتّخاذ كنند. استراتژى كه در مناطقى از دنيا پياده شده و به نتيجه رسيده بود. در آنجا به تجربه آمريكا در برخورد با دولت انقلابى نيكاراگوئه و همچنين شوروى سابق اشاره كردند كه هر دو مورد نيز به براندازى و فرو پاشى آنها منجر شده بود و خلاصه اين استراتژى آن بود كه بجاى نشستن در خارج و برخورد مستقيم و قهرآميز با نظام جمهورى اسلامى و دشمنى علنى با آن ، مى بايست نيروهاى خود را بداخل كشور و بدرون حاكميت نفوذ بدهند و با در اختيار گرفتن ابزار و رسانه هاى فرهنگى به اتكاء ضعف ها و نارسائيهاى موجود در كشور بتدريج و باحوصله ، اعتقادات دينى و گرايشات انقلاب مردم را تضعيف كنند بين مردم و حكومت فاصله ايجاد كنند و مردم را نسبت به كارآمدى رهبرى و نظام دينى دچار ترديد كنند و در طى زمان با استفاده از افكار عمومى و به كمك عوامل خود در درون نظام ، حكومت دينى را تغيير داده و بخيال خود يك حكومت لائيك طرفدار غرب در ايران بوجود آورند! خود آنها به اين حركت نام ((استراتژى بزرگ ))! يا ((استراتژى تغيير از درون )) اطلاق كردند.
اين استراتژى الهام يافته از همان شيوه اى است كه آمريكاييها در شوروى بكار گرفتند و منجر به فروپاشى آن گرديد و مقام معظم رهبرى بخوبى ابعاد آنرا گشودند و بيان فرمودند كه چگونه آمريكائيها فرهنگ مردم شوروى را عوض كرده و فرهنگ ليبرال - سرمايه دارى غربى را جايگزين آن كردند، چگونه با مقامات و كارگزاران اصلى حكومت در شوروى تماس برقرار كرده و آنها را مزدور كرده و از آنها حمايت نمودند، فردى مثل گورباچف را كاملا آماده كردند، گورباچف كه مقدارى تعلل كرد يلتسين را مطرح كردند و او را به صحنه آوردند و آن شد كه شد!
در اجلاس ياد شده ،براى تحقّق استراتژى ياد شده ، چند برنامه عمده مطرح شد:
اوّل آنكه اساسا بايد روى امكانات داخل كشور بويژه امكانات درون نظام ، حساب باز بكنند و به عنوان يك مورد موفّق از كاركرد گروهك ((نهضت آزادى )) نام بردند، گفتند نهضت آزادى كارى بسيار سخت و پر مخاطره ولى ثمربخش را در بستر سازى انجام داده است ، رفتار نهضت آزادى يك الگوى موفق بوده است . يعنى بجاى اينكه به خارج فرار كنند و از راه دور مبارزه كنند! بايد بداخل برگردند و در متن حادثه باشند!
دوم آنكه بجاى اينكه فقط انتقاد و تخريب بكنند و نسبت به همه عناصر نظام پرخاش نمايند،بايد بسراغ عوامل درون نظام بروند آنها را جذب و با خود همراه كنند و از امكانات و پشتيبانيهاى آنها بهره بگيرند. در خصوص امكان جذب عناصر درون نظام بعنوان يك مورد موفّق ! از قضيه آقاى ((شيخ حسينعلى منتظرى )) ياد كردند كه حتى در اين سطح مى شود از درون نظام سربازگيرى كرد! از نظر آنان مورد وى نشان دهنده اين بود كه در ايران هم مى توان يك گورباچف يافت ! كسى كه در كنار امام ((ره )) و با ايشان بود و يكى از عناصر اصلى انقلاب محسوب مى شد، قابليت آنرا داشت كه در مقابل امام بايستد. اين لفظ گورباچف را در آن موقع در مورد شيخ منتظرى بكار بردند. بنابراين بازگشت به داخل و كار روى مردم و اقدام فرهنگى براى تغيير اعتقادات و فرهنگ آنان و نفوذ در دستگاهها و اركان تصميم گيرى و جذب عناصر درون نظام ، از جمله برنامه هاى استراتژى جديد دشمن براى براندازى و فروپاشى عنوان گرديد.
در اين اجلاس فهرستى از اقدامات سلبى و اقدامات ايجابى در چارچوب برنامه هاى ياد شده مطرح شد كه از جمله اقدامات سلبى يكى متهم كردن نظام به ديكتاتورى و نبود آزادى در ايران بود كه از نيمه دوم سال 1374 دقيقا تمامى نشريات ضد انقلاب خارج نشين ، رسانه هاى غربى و جريانها و افراد مختلف ضد انقلاب در خارج و داخل ، اين محور را در دستور كار تبليغاتى خود قرار مى دهند. محور دوم از اقدامات سلبى مقابله با اصل ولايت فقيه و نا كارآمد نشان دادن نظام ولايت فقيه براى اداره كشور بود كه دقيقا برخوردها با ولايت فقيه از اين سال اوج مى گيرد. و بعنوان اقدامات ايجابى ، تحقّق شعار ((دمكراسى )) تشكيل ((جامعه مدنى )) در دستور كار آنها قرار گرفت .
استراتژى جديد در آن تاريخ به تمام جريانهاى ضد انقلاب ايرانى ابلاغ گرديد و اقدامات عملى از آن پس آغاز شد. عناصر ضد انقلاب و فرارى يكى پس از ديگرى تحت عناوين مختلف وارد كشور شدند و با جريانهاى دگرانديش داخل كشور و برخى عناصر درون نظام متصل شدند و به نفوذ بويژه در بخشهاى فرهنگى و رسانه اى پرداخته و مجوزهاى زيادى براى انتشار نشريه ، ابتدا تحت عناوين عمومى و سپس با جهت گيرى هاى مستقيم فرهنگى و سياسى بدست آوردند. براى مثال براى نشريات خود تحت عناوين ((صنعت حمل و نقل )) ، ((مواد غذايى ))، ((بهداشت ))، ((طبيعت )) و… امتياز گرفتند، و سپس بعدها مباحث سياسى و فرهنگى متناسب با خطمشى ياد شده را در آنها مطرح كردند. عناصر منزوى مطبوعاتى و رسانه اى امثال بهنود، مهرانگيز كار و … كه كم شمار هم نبودند لكن از ترس بگوشه اى خزيده و سكوت اختيار كرده بودند را فعّال كرده و با واگذارى پول و امكانات بكارشان گرفتند. درهمين سالها بود كه در كنگره آمريكا پشتيبانى از اپوزيسيون و جريان فرهنگى در داخل كشور ايران به بحث گذاشته شد و براى جريان براندازى فرهنگى در آن موقع بيست ميليون دلار تصويب كردند. سازمان سيا و سازمانهاى جاسوسى و بنگاههاى عظيم رسانه اى غرب از اين حركت حمايت كردند. اسناد زيادى وجود دارد كه نشان مى دهد آمريكايى ها به اقدام فرهنگى و تغيير فرهنگ جامعه ايران بمنظور رسيدن بهدف هاى خود چه ميزان اميد بسته بودند يكى از سياست مداران آمريكايى اظهار داشت : ((اگر طرح مهار دوجانبه نتواند ايران را دچار مشكل بكند، برنامه هاى تلويزيونى MTV و امثال آن مى تواند ساختار ذهنى و فكرى مردم ايران را متحوّل سازد و زمينه را براى بازگشت آمريكا فراهم كند!))(26)
و اين همان بود كه توسط مقام معظم رهبرى در همان سالها بعنوان تهاجم و شبيخون فرهنگى ناميده شد و همه مردم ايران و مسئولان ، به خصوص مسؤ لان فرهنگى را به رويارويى با اين هجوم و جنگ جديد فرا خواندند.
اين استراتژى تا دوم خرداد سال 1376 ادامه داشت و روز به روز دامنه اقدامات دشمن وسيعتر مى شد و مع الاسف كارگزاران حكومتى و به خصوص دستگاههاى مسئول فرهنگى كشور برغم هشدارهاى مكرر مقام معظم رهبرى ، گرفتار ذهنيات خود بوده و ابعاد اين توطئه خطرناك را درك نكردند و بعضا خود زمينه ساز و آلت دست آن شدند.
5 - استراتژى اصلاحات و فروپاشى
اعلام نتايج انتخابات دوره هفتم رياست جمهورى و حضور سى ميليونى و بى سابقه مردم كه انتخابات را به يك حماسه عظيم مردمى در پاى بندى به نظام جمهورى اسلامى و حمايت از اركان آن بدل نمود استراتژى دشمن را عقيم گذارد و نشان داد كه برغم تلاشهاى همه جانبه دشمن براى بحران سازى ، ايجاد فاصله بين مردم و حاكميت و كاهش مقبوليت و پايگاه مردمى نظام جمهورى اسلامى ، قاطبه ملّت ايران با وجود گلايه ها و انتقاداتى كه ممكن است نسبت به كاركرد برخى دستگاههاى حكومتى داشته باشند آينده و سعادت خود را در چارچوب نظام جمهورى اسلامى و در گرو پاى بندى به اركان آن مى دانند. و اين در شرائطى بود كه دشمن با اطمينان از عدم حضور گسترده مردم (كه بالاترين پيش بينى آنها حضور حداكثر 13 ميليون نفر پاى صندوقهاى راى بود) قصد داشت از نتايج اين انتخابات بعنوان يك دليل قطعى مبنى بر فقدان مقبوليت و بالمآل مشروعيت نظام جمهورى اسلامى استفاده كرده و با افزايش فشارهاى خارجى در ابعاد سياسى ، اقتصادى و حتى نظامى (كه در همان اثنا مقامات آمريكائى به بهانه انفجار در پايگاه الخُبُر عربستان و اتهام دخالت ايران در آن ماجرا، ايران را به حمله نظامى تهديد كرده بودند!) بر سر ايران ريخته و كار نظام را يكسره كنند!
حماسه دوّم خرداد كه بى ترديد حاصل تدبير حكيمانه و اراده الهى مقام معظم رهبرى و برنامه ريزى و هدايت مستقيم ايشان در برانگيختن كليه احزاب ، گروهها، جريانات و اشخاص مؤ ثر در افكار عمومى و دعوت مردم بحضور گسترده در انتخابات بود بهمراه مجموعه اقدامات ديگرى كه براى كنترل اقتصاد كشور و كاهش آثار زيانبار ناشى از تحريمهاى اقتصادى و فشارهاى سياسى آمريكا كه آن نيز با حساسيت ها و هدايت هاى مستمر مقام معظم رهبرى در زمان دولت قبل انجام گرفت ، نقطه پايان استراتژى تشديد مهار دشمن بود. در آن هنگام دشمن دريافت با و جود رهبرى قدرتمند و اكثريت قريب به اتفاق مردمى كه به چارچوب نظام دينى در كشور پاى بندند نمى توان در كوتاه مدت به تغيير حاكميت در ايران دل بست و آن ميزان از اقدامات براى رسيدن به اين هدف كافى نبوده است .
زندگی اجتماعی از منظر امام علی علیه السلام
شنبه 90/06/19
جمع آوری لیلا ملک احمدی
زندگی اجتماعی از منظر امام علی علیه السلام
یکی از شاخص های موفقیت در زندگی هر کس، توفیق در حیات اجتماعی است. انسان موفق کسی نیست که تنها در زمینه های فردی و شخصی موفق باشد. شرط موفقیت این است که ما در آن جمعی که قرار داریم موفق باشیم.
وقتی گفته می شود"اجتماع” از اجتماع دو دوست تااجتماع کوچک خانواده، محیط کار، همسایگان و کل جامعه همه را در بر می گیرد. بعضی افراد در زندگی شخصی خود بسیار موفق هستند اما در زندگی خانوادگی، نمره ی زیر 10 می گیرند، ورفوزه می شوند. اگر کاری را به تنهایی به او واگذار کنند، توفیق دارد، اما در کار جمعی عقب می افتد. متأسفانه این بلائی است که بیشتر گریبانگیر جوامع اسلامی شده است، علی رغم تعلیمات دینی ما، که بیشتر جمعی است. یکی از ضعف های عمومی روحی و اجتماعی در کشور ما همین “فردگرایی” وعدم توفیق در کارهای جمعی است.
ادامه »