دل‌نوشته شهید آوینی پس از دیدار با آقا


مطلبي كه خواهيد خواند پس از ديدار هنرمندان حوزه هنري با رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، در آبان‌ماه 1368 نگارش يافته و در شماره آذرماه 1368 ماهنامه‌ «سوره» به چاپ رسيده است.
ديديم كه مي شناسيمش ……..و تصويرش را از پيش در خاطر داشته ايم. ديديم كه مي شناسيمش، نه آن سان كه ديگران را…… و نه حتي آن سان كه خود را. چه كسي از خود آشناتر ؟ ديده اي هرگز كه نقش غربت در چهره خويش بيند و خود را نبشناسد؟


ديديم كه مي شناسيمش، بيش تر از خود … تا آنجا كه خود را در او يافتيم، چونان نقشي سرگردان در آبگينه كه صاحب خويش را باز يابد و يا چونان سايه اي كه صاحب سايه را …… و از آن پس با آفتاب خود را بر قدمگاهش مي گستر ديم و شب كه مي رسيد به او مي پيوستيم.
آن صورت ازلي را چه كسي بر اين لوح قديم نقش كرده بود؟ مي ديديم كه چشمانش فاني است ، اما نگاهش باقي، مي ديديم كه لبانش فاني است ، اما كلامش با قي. چشمانش منزل عنايتي ازلي و دهانش معبر فيضي ازلي و دستانش… چه بگويم ؟ كاش گوش نامحرمان نمي شنيد .
پهندشت “حدوث ” افقي بود تا “طلعت ازلي ” او را اظهار كند و “زمان فاني “، آينه اي كه آن “صورت سرمدي را ديديم كه مي شناسيمش، و او همان است ، كه از اين پيش طلعتش را در آب و خاك و باد و آتش ديده ايم، در خورشيد آنگاه مي تابد، در ابر آنگاه كه مي بارد،در آب باران آنگاه كه در جست و جوي گودال ها و دره ها برمي آيد ،در شفقت صبح ،در صراحت ظهر درحجب شب در رقّت مه و در حزن غروب نخلستان، در شكافتن دانه ها و در شكفتن غنچه ها … در عشق پروانه و در سوختن شمع.
ديديم كه مي شناسيمش و آن “عهد ” تازه شد. شمع ميمرد و پروانه مي سوزد تا آن عهد جاودانه شود، عهدي كه آتش او با بال هاي ما بسته است .ديديم كه مي شناسيمش و دوستش داريم ،آن همه كه آفتابگردان آفتاب را ، آن همه كه دريا ماه را… و او نيز ما را دوست ميدارد ، آن همه كه معنا لفظ را.
ديديم كه مي شناسيمش ،از آن جاذبه اي كه بالها را بسوي او مي گشود ،از آن قباي اشك كه بر اندامش دوخته بود، از آنكه مي سوخت و با اشك از چشمان خويش فرو ميريخت و فاني مي شد در نوري سرمدي ، همان نوري كه مبدآ ازلي ادم و عالم است و مقصد ابدي آن. آب ميگذرد، اما اين نقش سرمدي فراتر از گذشتن بر نشسته است . چشمانش بسته شد،اما نگاهش باقي ماند ، دهانش بسته شد ،اما كلامش باقي ماند.
زمين مهبط است، نه خانه وصل. در اين جا نور از نار مي زايد و بقا در فنا است و قرار در بي قراري. زمين معبر است و نه مقر… و ما مي دانستيم .پروانه اي دوران دگرديسي اش رابه پايان برد و بال گشود و پيله اش چون لفضي تهي از معنا ، از شاخه درخت فرو افتاد . رشته وحي گسست و ما مانديم و عقلمان. عصر بينات به پايان رسيد و ان اخرين شب ، ديگر به صيح نينجا ميد .در تاريكي شب ، سير سيركي نوحه غربت را زمزمه ميكرد. خانه، چشم بر زمين و اسمان بست و در ظلمت پشت پلك ها يش پنهان شد. پرده ها را آويختيم تا چشمانمان به لاشه سرد و بي روح زمين نيفتد و درخود ما نديم و يتيمانه گريستيم.
ديري نپاييد كه ماه بر آمد و در آينه خود را نگريست و شب پرك ها بال به شيشه كوفتند تا راهي به دشت شناور در ماهتاب بيابند.
عزيز ما ، اي وصي امام عشق ! آنان كه معناي “ولايت ” را نمي دانند در كار ما سخت درمانده اند ، اما شما خوب مي دانيد كه سر چشمه اين تسليم و اطاعت و محبت در كجاست. خودتان خوب مي دانيد كه چقدر شما را دوست مي داريم و چقدر دلمان مي خواست آن كه روز به ديدار شما آمديم ، سر در بغل شما پنهان كنيم و بگرييم .ما طلعت آن عنايت ازلي را در نگاه شما باز يافتيم . لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزواي ما را شكست . سر ما و قدمتان ، كه وصي امام عشق هستيد و نايب امام زمان (ع).
  • 5 stars
    نظر از: موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران)
    1391/02/14 @ 01:00:39 ب.ظ

    موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران) [عضو] 

    حضرت امام جعفر صادق (ع) مي فرمايند: هنگامي که روز قيامت شود، خداوند تمام انسان ها را جمع مي کند و چون ترازوي اعمال نهاده شد و خون شهيدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهيدان فزوني خواهد داشت . اين ارزش بدان جهت است که شهيدان در ساية علم و تربيت معلمان و تعليم شايستة آنان به خدا راه يافته و لياقت شهادت نصيبشان شده است.
    -موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه قم

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.