موضوع: "دل نوشته"
دلنوشته/ به مناسبت ميلاد امام زمان (عج)
پنجشنبه 93/03/22
سلام بر مهدي صاحب الزمان (عج)
بر ملائك مژده بر انسان نويد
حق تعالي باز منجي آفريد
آمد اواما نهان شد پشت ابر
برد از دلدادگانش تاب و صبر
شكر لله كو به دوران صاحب است
اي دريغا كز نظر ها غايب است
كاش ظاهر مي شد آن والا وجود
تا كه رو در رو بگوييمش درود
دور گردان يا رب از جانش بلا
كن مقدر تا بيايد نزد ما
خواهر فاطمه قميان از مدرسه علميه الزهراء المرضيه(س) اصفهان
دلنوشته/ به مناسبت شهادت امام موسي كاظم (عليه السلام)
یکشنبه 93/03/04
آنكه مامور هدايت شدن انسان بود
آنكه مصداق خلوص و كرم و احسان بود
آنكه فكرش همه اجرا شدن قرآن بود
چهارده سال اسير غل و در زندان بود
جان تهي كرده و راحت شده از دام بلا
تسليت خدمت معصومه و تقديم رضا
خواهر فاطمه قميان از مدرسه علميه الزهرا ء المرضيه (س) اصفهان
خانه هایی که بالاخره بی غیرتمان میکند +تصاویر
یکشنبه 93/02/21
صفای خانههای قدیمی برای نسلی که آن خانهها را به یاد دارند همیشه خاطره انگیز است؛ خانههایی که بوی کاهگل آب خورده و گلهای باغچه در عصرهای بهار و تابستان روح آدمی را به پرواز در می آورد و خستگی یک روز پرکار را از جان به در میبرد؛ معماری روح افزایی که انسان در آن هم احساس آرامش داشت و هم حس امنیت.
صفای خانههای قدیمی برای نسلی که آن خانهها را به یاد دارند همیشه خاطره انگیز است؛ خانههایی که بوی کاهگل آب خورده و گلهای باغچه در عصرهای بهار و تابستان روح آدمی را به پرواز در می آورد و خستگی یک روز پرکار را از جان به در میبرد؛ معماری روح افزایی که انسان در آن هم احساس آرامش داشت و هم حس امنیت.
امّا امروز دیگر آن خانهها به خاطره تبدیل شده اند و به جای هر کدام از آنها برجهایی با اتاقهای قوطی کبریتی سبز شده است که حکم سر پناهی را دارد که در واقع انسان را فقط از گرما و سرما و باد و باران، آن هم با هزینه ایی کمر شکن در امان میدارد؛ خانه هایی که نه به روح، نه به روان و نه حتی به باور های سنتی و مذهبی انسان کاری دارد .
میان ماه من تا ماه گردون...
یکشنبه 93/02/14
پیوند: http://www.hijabnews.net/vdchvvni.23nikdftt2.html
الحمد لله الذی هدانا لهذا…
به راستی چه در میان است؟ که او از قلب بلاروس به آیینی دل می سپارد که تو و امثال تو از آن می گریزند؟
حتی بازیگران ما…. بگذریم بهتر است .
چه در قلب اروپا می گذرد که رعنا رحیم پور مجری بی بی سی فارسی در صفحه ی فیس بوک خود عکس زیر را منتشر می کند و برخی ها در مهد اسلام ناب به دنبال چیز دیگری هستند؟
با چادر از چاه به ماه رفتم
شنبه 93/02/06
سلام
این خاطره برای من خیلی زیبا و دوست داشتنیه امیدوارم برای شما هم همین طور باشه فقط چون نمیدونم افرادی که در آن نقش داشتند راضی هستند ازشون نام برده بشه یا نه با اجازه تون اسامی شونو تغییر دادم.
یازده سالم بود که یکی از دوستانم به نام زهرا با یک پسر دوست شد، برای همین زیاد ازش خوشم نمی آمد اما به خاطر نسبت فامیلی ای هم که داشتیم به هر حال با او همراه بودم. او روز به روز بدتر می شد تا اینکه هانیه، دوست مشترکمان که از ما بزرگتر بود و خیلی دختر خوب و مومن و مهربانی بود گفت: نمی توانم سقوط هر روزه ی زهرا رو شاهد باشم و هیچ کاری نکنم.
از اون به بعد هانیه خودش رو وقف زهرا کرد کم کم ارتباطش با او صمیمی تر شد طوری که هر جا می رفت زهرا را با خودش می برد هیچ وقت نفهمیدیم چه شد که یک روز زهرا به مسجد آمد و در طول مراسم به من گفت می خواهم از محرم چادر سرم کنم
وقتی باربی به سن تکلیف می رسد
شنبه 93/01/30
برادر زادهام در خواست کرد که عمو برایم سی دی پنگول بیار! و ما که همیشه در سودای این بودیم که ذهن کودکیش فراموش خواهد کرد دائماً به هر نحوی از خریدن جناب پنگول سر باز میزدیم تا اینکه دیدم نه جدی جدی 3 سالی میشود که پنگول از سر زبانش نمیافتد! لذا عزم جزم کرده و به امید یافتن این سی دی گشت و گذار را شروع کردیم.
اول امر بهم گفتند سوپریها هم این نوع را دارند لذا به چندین و چند سوپری سر زدمو هر مغازه ما را حواله دادند به مغازه بعدی؛ تا اینکه بالاخره سر از اولین به نوعی نوشت افزار درآوردم جایی که گفته میشد این دست سی دی ها را دارد؛ مغازهدار که آقای موجهی نشان میداد ما را به چند مغازه پایینتر هدایت کرد و گفت آنها عالی هستن و کلی وسایل اسباب بازی مفید دارن.
وارد آن مغازه شدم؛ کلی با خودم بالا پایین کردم تا به این خانم فروشنده بگم پنگول دارید! و او در جواب گفت نه ولی میتوانید از انواع مدل کارهایی فکری که برای کودکان داریم استفاده کنید.
ماهم دیدیم حالا که پنگولی یافت نشده لااقل برای دو خواهرزاده دیگر چیزی خریده باشیم… قفسهها را طی میکنم: تقویم با مدلهای تمام غربی و عکسهای مستهجن دخترانه برای اطاق خواب کودکان، کتاب شعر ترجمه شده با جملات و ترکیب رنگ جهتدار، دهها کارت پستال، کتاب غصه، داستان و…
قلب هایی به سپیدی مقنعه های دبستان
سه شنبه 93/01/05
تصمیمم ناگهانی نبود. از همان دوران ابتدایی چادر را دوست داشتم اما مادرم همیشه میگفت توی دست و پایت میپیچد و زمین میخوری.
اولین دوستم در دوران ابتدایی دختری بود به نام لیلا که چادری بود. به نظرم خیلی خانم و با وقار بود! با بقیه بچه ها فرق میکرد. عاقل بود خیلی. برای همین منم به چادر علاقه مند شدم. کلاّ چادر در فامیل درجه یک اصلاً معمول نبود. همه حجاب معمولی داشتند. خیلی ها هم اصلاً معتقد به حجاب هم نبودند. اما مهم مادرم بود که با وجودیکه چادر نداشت حجابش کامل بود. مخالفتش هم فقط برای این بود که میگفت نمیتوانی چادر را نگه داری. آخر از این چادرهای دانشجویی که جای آستین دارند و کنترلشان خیلی آسان است نبودآن موقع ها.
کلاً خانواده مذهبی ای هم نبودیم. مذهب در حد نماز و روزه و حجاب معمولی. فقط مادربزرگ پدری ام، که با ما زندگی میکرد خانم با اعتقادی بود. به شدت به نماز اول وقت مقیّد بود. او مثل همه مادربزرگ ها چادر سر میکرد.
نامه مادر 3 شهید اصفهانی به اشتون
پنجشنبه 92/12/22
سفر اشتون به اصفهان بهانه ای شده است تا مادر 3 شهید اصفهاني برای وی نامه ای بنویسد و وی را مورد خطاب قرار دهد.
حاجيه خانم بحرينيان خواهر و مادر شهيد اصفهاني كه برادر و 3 فرزندش را براي آبياري و حفظ نهال انقلاب و لبيك به فرمان امام خميني فدا كرده، نامه اي را به مسئول سياست خارجه اتحاديه اروپا نگاشته است كه مطالعه آن حقايق سنگيني را به خاطر مدعيان حقوق بشر مي آورد.
سرکار خانم اشتون!
سلام علیکم
به رسم اینکه میهمانید به شما خوش آمد می گویم، اما از تعارفات می گذرم و سر اصل مطلب می روم؛
خانم اشتون من به نمایندگی از تمام مادرانی که فرزندان برومند خود را در دفاع مقدس و انقلاب خویش از دست داده اند، این چند خط را برای شما می نویسم. مادرانی که هنوز که هنوز است، بسیاری شان چشم انتظار یافتن نشانه ای یا گرفتن خبری از جگرگوشه شان هستند.
دلنوشته/ به مناسبت ميلاد با سعادت حضرت زينب (س)
جمعه 92/12/16
بگو براي خلايق حديث امشب را
بگو كه حضرت حق آفريده زينب را
بگو به يمن ورود ش جهان گلستان است
بگو كه خانه ي زهرا ستاره باران است
بگو به فاطمه كز زمره ي محبانم
تصدق سر زينب بكن تو احسانم
ولادت با سعادت حضرت زينب(س) برتمامي محبينشان مبارك باد
خواهر فاطمه قميان
از مدرسه علميه الزهراءالمرضيه اصفهان(س)
دلنوشته/ به نظر شمادر تربيت فرزندان نقش خانواده مهم تر يا ارگانهاي جامعه !
دوشنبه 92/12/12
راستش نمي دونستم از كجا بايد شروع كنم و چي بنويسم چون زياد اهل نوشتن نيستم ولي آخرش تصميم به نوشتن گرفتم روز جمعه 10/12/1392در كنار كانون گرم خانواده نشسته بودم كه ناخودگاه به زبانم اومد گفتم كه اي كاش مي شد امروز مي رفتيم گلستان شهدا من اين جمله را فقط به صورت گذرا گفتم چيزي نگذشت كه بچه خواهرم كه الان كلاس چهارم دبستان هست پا فشاري كرد كه بايد بريم من هم به اون گفتم اگه مشقهاي فردات رو بنويسي ميريم ، صالح پسري فوق العاده شيطون و با هوشه ولي فقط در نوشتن تكاليفش خيلي اذيت ميكنه ولي باورتون نميشه اون روز به عشق شهدا با چه سرعتي مشقهاش رو نوشت و من هم طبق قولي كه داده بودم جاتون خالي با هم به گلستان شهدا رفتيم خلاصه ميخوام اين رو بگم كه هر چه قدر هم كه دنيا بد باشه ولي خانواده اگه وظيفه خودش رو خوب انجام بده مسلما فرزنداني سالم تحويل جامعه خواهد داد، متاسفانه خيلي ها هميشه ميگن جامعه بد شده و جوانان ما تحت تاثير جو قرار گرفته اند من نميگم كه الان وضع جامعه ما خوب هستش ولي نبايد هم به انتظار مسئولين بنشنيم و منتظر اصلاح جامعه باشيم شايد آنان بتوانند گام كوچكي بردارند ولي اصل آن به دست خانوادها ست، مثلا خود من يه روز ديدم صالح در اينترنت مشغول به بازي بود كه آن را مناسب نديدم همون موقع چيزي به اون نگفتم روز بعد رفتم تحقيق كردم و معايبي كه ان بازي را شامل ميشد يكي يكي ياداشت كردم و براي پسر خواهرم توضيح دادم واون خيلي متعجبانه به من نگاه كرد و گفت پس چرا در ظاهر اصلا به اين بازي نميخوره كه بد باشه و خوشبختانه قانع شد. چه اشكالي داره ما هم كمي اطلاعات خودمون را بالا ببريم تا بتونيم فرزندان خودمون را راهنمايي كنيم و در همه مراحل دركنارشون باشيم .
چند روز پيش هم مطلبي به عنوان باربي كه به دست من چادري شد را در وبلاگ ريحانه گذاشتم و در قسمت ارسال نظرات يكي از دوستان نوشته بود من هم همين كار را براي فرزندم انجام دادم و از اين كار خودم خوشحال هستم .
پس همان طور كه مي بينيد نقش خانواده در تربيت فرزند از همه ارگانها مهم تر هست اميدوارم همه شما در اين عرصه موفق و سربلند باشيد.
دلنوشته:" معصومه ، شفیعه ی داخل بهشت "(5)
یکشنبه 92/11/20
قال محمد بن علیِ الجواد : ” من زارها عارف بحقه وجب له الجنة “
خودمانیاش این میشود : اگر حضرت معصومه (علیها السلام) را زیارت کنی در حالیکه نسبت به او شناخت داری بهشت بر تو واجب میشود .
واجب میشود یعنی اینکه چیزی آن را از تو نمیگیرد . یعنی اینکه میروی قم زیارت میشوی بهشتی ! فقط باید بشناسیش ! چگونه ؟! میگویم برایت :
زندگی این خواهر و برادر خیلی شبیه زندگی امام حسین و حضرت زینب است ولی تفاوت هایی هم دارد. زینب با برادرش راهی کربلا شد ، از همان اول حرکت ؛ معصومه اما ماند مدینه وقتی امام رضا به توس حرکت کرد .روز سختی بود روز وداع .امام همهی محارم را دور خود جمع کرد و فرمود : ” برای من بلند گریه کنید چرا که امیدیبه برگشت من نیست .”امام که رفت ، دلتنگی امان هردوشان را بریده بود . بعد یکسال نامه نوشت به خواهرش بیا توس . امام نامه را به غلام داد و فرمود بدون هیچ معطلی خودت را برسان مدینه . آدرس را هم دقیق برای غلام ترسیم کرد تا مبادا راه گم کند از مأموران حکومت آدرس بپرسد .نامه که رسید به دست فاطمه ، بانو بدون هیچ معطلی با 5 نفر از برادرانش و جمعی از اهل خانه راهی توس شد. دل توی دلش نبود . برای دیدن برادرش رضا سر از پا نمیشناخت . با اینکه با برادرش 25 سال اختلاف سن داشت اما عجیب به هم دل بسته بودند. هردوشان از یک مادر بودند ، نجمه خاتون !
ادامه »دلنوشته
پنجشنبه 92/10/12
جان فداي بخشش و جود رضا
كين چنين دارد به دربارش گدا
كاش ما را هم گدا عنوان كند
بعد از آن با دست خود احسان كند
خواهر فاطمه قميان
از مدرسه علميه الزهراءالمرضيه اصفهان(س)
دلنوشته
شنبه 92/09/30
شب يلداي ما با غم عجين است
گمانم اينكه فردا اربعين است
حضور زينب كبري ادب كن
حسينم واحسين را ذكر لب كن
(بابي انت و امي يا ابا عبدالله )
خواهر فاطمه قميان
از مدرسه علميه الزهراءالمرضيه اصفهان(س)
دلنوشته
جمعه 92/09/08
يك سلامي عرضه بر مهدي كنيم
خدمتش اظهار همدردي كنيم
با وفات حضرت زين العباد
با زهم اندوه و حزنش شد زياد
يا صاحب الزمان آجرك الله في مصيبه جدك
خواهرفاطمه قمیان
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته
جمعه 92/08/24
گشته زينب بر اسارت مبتلا
مي رود آن قهرمان از كربلا
اشك و آهي توشه ي راهش كنيم
لعن بر اشرار همراهش كنيم
اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
خواهر فاطمه قميان: از مدرسه علميه الزهرا المرضيه (س)
این فقط یک روایت تاریخی است شما زیاد به دل نگیر(4) !
جمعه 92/08/24
بسم الله الرحمن الرحيم
تاریخ روایت کرده که چون فاطمه از دنیا رفت ، زینب شد خانم خانه ی علی ! زینب همه جا کنار پدر بود و زینت پدر !
وقتی اسم های زاهده ، عابده ، عفیفه ، قانته ، قائمه ، شریفه ، مکرمه ، متهجده آورده می شد همه ی مردم میفهمیدند منظورشان زینب ، دختر علی بن ابیطالب ، خواهر حسن و حسین است . همو که پدرش گفته بود عالمه بی معلم است .
زینب اهل این دنیا نبود . عبدالله بن جعفر هم که آمد خواستگاری حرف از دو شرط بود : ” جدا نشدن از حسین و مسافرت همراه حسین !”
تاریخ روایت کرده علی که از مدینه رفت به کوفه زینب را همراه خود برد . توی کوفه زینب شد معلم زنان و دختران کوفی . معلم قرآن ، احکام ، معارف .
تاریخ روایت کرده بعد از عاشورا که زینب را در بازار به اسیری میبردند خیلی ها زینب را کم کمک می شناختند . خیره که می شدند میفهمیدند معلم قدیمیشان است. زینب دختر علی .همو که در تفسیر حروف مقطعه قرآن گفته بود :” کهیعسق ؛ یعنی کربلا ، یزید ، عطش ….
تاریخ روایت کرده شب شهادت مولا امیرالمومنین ، فرزندان فاطمه ماندند پیش پدر به اضافه ی عباس ، و علی زینب را سپرد دست سه برادر ؛ حسن ، حسین ، اباالفضل. علی که رفت دلخوش بود برادر دارد .
تاریخ روایت کرده با امامت امام حسن ، زینب ولایت پذیر امامش بود. معاویه که دستور داده بود خطیبان سب امیر المومنین کنند ، زینب و خانواده اش در جاهای مختلف سنگ علی را به سینه میزدند و غم مظلومی پدر را به سر میکوبیدند .
امام حسن که مسموم شد اولین کسی را که صدا کرد زینب بود ، ولی طولی نکشید که امام مجتبی هم رفت .
تاریخ روایت کرده زینب دلخوش بود حسین دارد . هنوز یک شاخه از درخت تنومند خوابش بود . همان خوابی که برای پیامبر تعریف کرده بود .
خواهر حوا بهرامي
از مدرسه الزهرا المرضيه (س)اصفهان
این فقط یک روایت تاریخی است شما زیاد به دل نگیر !(3)
شنبه 92/08/18
بسم الله الرحمن الرحيم
تاریخ روایت کرده عصر عاشورا که خیمه ها را آتش زدند زینب دور خیمه باقیمانده نسل پیامبر می چرخید . اسبها را که روی بدن ها تاختند سر بچه ها را به دامن گرفت . سرهای شهدا را که جدا کردند چشمان بچه ها را گرفته بود. تاریخ روایت کرده که سی و چند نفر از اطفال کربلا در بین راه شام جان دادند. روایت کرده خرابه شام را !
تاریخ روایت کرده زینب توی بازار شام بین بچه ها میدوید و نان و خرمای شامیان را به طرف خودشان پرتاب می کرد.
تاریخ روایت کرده توی مجلس عبیدالله که زینب خطبه خواند ، نفس توی سینه ها حبس شد . عبیدالله با شنیدن صدای زینب از جا بلند شد و گفت : صدای علی می آید ! چه کسی است حرف می زند ؟
زینب را که دید گفت : دیدی خدا با برادرت چه کرد؟!
و زینب فرمود :” سکلتک یابن مرجانه ! من فقط زیبایی دیدم ! “
چه حرفی زد زینب ؟! زنازاده که این چیزها را نمیفهمد .
تاریخ روایت کرده زینب در خطبه خوانی اش آنچنان حرف زد که مردم کوفه ناله میکردند و توی صورت میزدند . کار که به اینجا رسید امام سجاد فرمود : ” عمه جان بس است . اگر ادامه دهی رسالت ما فراموش می شود . ما باید این بار را تا اخر دنیا به دوش بکشیم ." و زینب مثل همیشه تابع ولایت است .
تاریخ روایت کرده توی مجلس یزید با خطبه علی گونه زینب یزید به لکنت افتاد و گفت : ” دختر علی من نمیخواستم کاربه اینجا بکشد . این نقشه ابن زیاد بود . “
خواهر حوا بهرامی
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته
دوشنبه 92/07/29
عيد قربان رفت و مي آيد غدير
نيست بر اين عيد در دوران نظير
ميكند تعيين وصيتش را نبي
مي سپارد دين حق را بر علي
دوستداران ولا بر اين اساس
موسم اظهار شكر است و سپاس
الحمدالله الذي جعلنا من المتمسكين بولايه اميرالمومنين و الائمه المعصومين عليهم السلام
خواهرفاطمه قمیان
ازمدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته
دوشنبه 92/07/29
به پا خیزید ای یاران به شادی
که عالم را مزین کرده هادی
پیامم را اگر رویت نمودی
نثار تربتش بنما درودی
میلاد دهمین اختر تابناک آسمان ولایت مبارکباد
خواهرفاطمه قمیان
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته
جمعه 92/07/05
xt-align: right;">
.بعد ظهر روز سه شنبه در تاريخ 2/7/1392 به مناسبت هفته دفاع مقدس در اصفهان تشيع پيكر 6 شهيد از خيابان كمال اسماعيل به طرف گلستان شهدا بود ، كه سه تن آنان شناسايي شدندو سه تن ديگر گمنام بودند . حال و هواي عجيبي بود، در بين راه با دو تن از خانواده هاي شهدا برخورد كردم، خانواده شهيدمرتضي رفيعي دستجردي كه بعد از 33 سال كه در اثر شكنجه در عراق به شهادت رسيده بود، دختر و همسرايشان كه عاشقانه از شهيدشان همان گونه كه اشك بر گونه هايشان مي ريخت تعريف مي نمودندو از ديگر شهدا شهید سید مهدی مدرس در منطقه فاو، و غلامرضا شاه میرزایی درعمليات والفجر 8 به شهادت رسیده بودند. راستش وقتي مي ديدم كه چقدر خانواده هاي شهدا از ديدن شهيدشان مسرور هستند و بالاخره انتظار آنان به پايان رسيده بود خيلي خوشحال ميشدم در آن لحظه همش به این فکر بودم که ای کاش هر چه زودتر ما هم به دیدار آقامون امام زمان نائل شویم واین انتظار سخت برایمان به پایان برسد و از همانجا بود که تصمیم گرفتم از گناهانی که سبب تاخیر در فرج آقامون ميشه دوری کنم و چقدر خوبست که همه ي ما سهمی هر چند کوچک در ظهور آقامون داشته باشیم.و اين را بايد هميشه در ذهن بخاطر بسپاريم كه ما از برکت خون واز خود گذشتگي آنان بود كه اكنون در امنیت و آرامش به سر مي بريم پس بايد اعمالمان بگونه اي باشد كه در سراي آخرت در حضور امام زمانمان و شهدا شرمنده نباشيم .
داستان کوتاه آن مرد آشنا
جمعه 92/06/29
xt-align: justify;">
ی تو حرم مولاش بود هر جور که بود تا حالا خودش رو بموقع رسونده بود .آخه ۳۵ سال قبل یه نذرکرده بود ،نذر کرده بود اگه خدا پسرش محمد رضا را بهش سالم برگردونه تولد صاحب اسمش بره پابوس اقا. بعد از اون تصادف وحشتناک دکترها از زنده موندن پسرش قطع امید کرده بودند ولی در کمال ناباوری معجزه ای رخ داد.خدا پسرش رو بهش برگردوند مشهدی غلامرضا هم مردونه سر قولش ایستاد.هر سال با همسرش رفته بود مشهد زیارت. از ۱۰ سال پیش هم که زنش به سفر آخرت رفت خودش تنها میرفت زیارت آقا.اما این سالهای آخرکم کم ناتوان شده بود ومسافرتش هر سال سخت تر از قبل میشد .امسال دیگه نتونست بره.دکترش هم ممنوع السفرش کرد و بچه هاش جلوش ایستادند. با غصه نگاهی به گلدونهای زرد شده شمعدونیها و قناریش که خیلی وقت بود که دیگه نمی خوند کرد آخه دیگه کسی نبود به اونها برسه.سرش رو کرد زیر پتو و بازم شروع کرد به گریه .دلش هوای پنجره فولاد رو کرده بود هوای صحن با صفا و صدای نقاره گلدسته هاش رو کرده بود هوای صدای اذون دم غروبش رو کرده بود هوای بوسیدن چهار گوشه ضریح مقدسش رو کرده بود،.دیگه حالش رو نفهمید و از هوش رفت. تو همین حال و احوال با یه صدایی از خواب پرید یه صدایی شبیه بارون شبیه بال زدن کبوترها میومد.و ناگهان در اتاق کوچکش باز شد و همه جا رو نور فرا گرفت مات و مبهوت فقط نگاه کرد بوی گلاب و عطری مخصوص اتاقش را پر کرد،پر کرد از یاد یار. باورش نمیشد داره چه اتفاقی می افته .از توی نور صدایی اومد:سلام بر تو مومن ، سلام برمشهدی غلامرضای با صفا.صدا پر بود از مهر و محبت پر از آرامش وعشق.پر از سلام وسلامت.مشهدی نیم خیز شد با لکنت گفت :علیکم السلام.روش نشد بپرسه شما کی هستید یا چطوری تو اومدید آخه انگار سالها بود با اون صدا آشنا ست.صدای آشنا گفت :مومن ۳۵ سال همچین روزی همیشه مهمون حرمم بودی.قرارمون نبود بد قولی کنی مومن.مرد آشنا کنار تخت مشهدی نشست و دستهای تب دار مشهدی رو تو دستش گرفت و محکم تو دستاش فشار دا د ،انگار گرمای خود خورشید یهو ریخت توی تن مشهدی ،انگار هزار ابر بهاری تو کویر خشک تنش شروع به باریدن کردند انگاری هزار گل محمدی با هم تو وجودش شکفتن ،مشهدی با زمزمه و احترام پرسید:مولا جان چرا شما چرا شما ؟و مرد آشنا پاسخ داد:مومن ما هیچگاه از احوال یارانمان غافل نبوده و نیستیم همیشه بیاد آنانیم در همه جا همراه و همراه ایشان هستیم.در درد ها و غصه ها در بیماریها و تنها ئیها همیشه با شمائیم.مرد آشنا برپا خواست پیشانی مشهدی را با محبتی پدرانه بوسید وگفت :سال دیگه تو حرمم منتطرت هستم.و همونطور که اومده بود رفت.مشهدی دوباره از حال رفت .نزدیکای اذون بحال اومد ،به اونچه اتفاق افتاده بود فکر کرد با خودش گفت عجب خوابی بود.اما صدای خوش قناری و سرسبزی شمعدونهای تو گلدون و بوی خوش تو خونه شهادت میدادن که مشهدی یه مهمون عزیز داشته خیلی عزیز
تقدیم به مولای مهربانیها امام رضا
داستان کوتاه استجابت دعا
دوشنبه 92/06/25
font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">روزی مردی خواب عجیبی دید . دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند . هنگام ورود ، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند . مرد از فرشته ای پرسید : شما چکار می کنید ؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد گفت : اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم . مرد کمی جلوتر رفت . باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند . مرد پرسید : شماها چکار می کنید ؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است ، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم . مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است با تعجب از فرشته پرسید : شما چرا بیکارید ؟ فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است . مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند . مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند ؟ فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ، فقط کافیست بگویند : خدایا شکر ….
جذب حداقلی و دفع حداکثری!
دوشنبه 92/06/18
هفته ها رویش کار میکردم. قربان صدقه اش میرفتم. منّتش را میکشیدم. زمین و زمان را قسم میدادم که این همه از عمرت را در پارتی و نایت کلوپ و پلازا گذراندی؛ بیا و دَمی از آن را نیز در پیشگاه خدایت در بیتالله سپری کن. هم سنگ مفت و هم گنجشک رایگان و هم امتحانش مجانیست!
اما به گوشش نمیرفت که نمیرفت. حال نمیدانم این گوش بدهکار نبودنش از سر خود به خواب زنی بود یا اینکه واقعاً در خواب غفلت بسر میبرد!
البته ناگفته نماند، با آنکه سر و وضعش چندان متعارف نبود اما ضمیری پاک و قلبی سلیم داشت. از آن دسته آدمهایی بود که محیط نامناسب محاطش کرده و لاجرم به همرنگی جماعت پیرامونش تن در داده بود؛ وگرنه مطلّا وقت گرانبهای ما آنقدر هم بیارزش نبود که مصروف انسانی صمالبکم و لجوج شود!
القصه؛ با هر بدبختی و مشقتی که بود راضی شد که برای اولین بار در طول دو دهه از زندگانی هردمبیلیاش(!)، در ملازمت بنده، پای به مسجد دانشگاه گذارده و دو در دو رکعتینی نماز ظهر و عصر به آن کمر مبارکش بزند!
ادامه »دلنوشته/" معصومه ، شفیعهی داخل بهشت "(4)
شنبه 92/06/16
xt-align: justify;">
height: 115%;" lang="FA">قال محمد بن علیِ الجواد : ” من زارها عارف بحقه وجب له الجنة “
خودمانی اش این میشود : اگر حضرت معصومه (علیها السلام) را زیارت کنی در حالیکه نسبت به او شناخت داری بهشت بر تو واجب میشود .
واجب میشود یعنی اینکه چیزی آن را از تو نمیگیرد . یعنی اینکه میروی قم زیارت میشوی بهشتی ! فقط باید بشناسیش ! چگونه ؟! میگویم برایت :
” عارف بحقها یعنی اینکه باید بدانیم فاطمه معصومه کریمه ی اهلبیت است . “
انسانها در انفاق و بخشش چهار گروه هستند . پایینترین و پست ترین درجه ی آن لئیم است . لئیم یعنی کسیکه نه خودش میخورد نه به دیگری میدهد . درجه بعد آن بخیل است که خودش میخورد ولی به بقیه نمیدهد . درجه ی خوب آن سخی است که هم خودش میخورد هم به دیگران میبخشد ؛ و درجه ی عالی آن کریم است که خود نمي خوردولی به دیگران می بخشد .
عالیترین و بالاترین درجهی انفاق مخصوص انسان کریم است . اگر از کسی حاجتی بخواهی ، و او بدهد و دریغ نکندآن شخص “جواد” است ؛ ولی اگر کسی با اینکه چیزی از آن نخواستی و حاجتت را بیان نکردی ، به تو بخشش وانفاق کرد و حاجتت را برآورد ، آن شخص کریم است .
و حضرت معصومه کریمه ی اهل بیت است . یعنی حتی اگر هم ، از او نخواهی او خودش حواسش به تو هست . اوکریمه است ، از خودش ، از وجودش به دیگران مي بخشد. گاهی اوقات حتی اجازه نمیدهد حاجتت به زبانت هم بیایدهمین که از دلت مرور کرد ، همینکه به زبانت چرخید : ” یا دختر موسی بن جعفر ” گره از کارت باز ميشود .
خواهر حوا بهرامی
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته /به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (عليه السلام)
سه شنبه 92/06/12
“السلام عليك يا جعفربن محمدالصادق”
جهان ماتم سرا شد اي خلايق
از اين دنياي فاني رفته صادق
خدايا الامان از جور عدوان
كه هر دم ميكند ما را پريشان
“يا صاحب الزمان آجرك الله في مصيبه جدك”
خواهرفاطمه قمیان
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دست مريزاد شیطان به از خود گذشتگي مردان بی غیرت
چهارشنبه 92/05/30
پیوند: http://www.yalasarat.com
به راستي چگونه ممکن است يک مرد نسبت به حفظ مالش اهتمام داشته باشد، اما ناموسش نه در غيبت او بلكه در كنارش و با رضايت كامل او آنگونه جولان ميدهد كه عكس العمل متقابل اين بيغيرتي آشكار، مجموعه اي از هرزگيهاي بصري و كلامي و گاه عملي مردان نامحرم در قبال زن آقاي بيغيرت و در حضور خود او باشد!
اگر ميشد قانوني تصويب کرد که، همراه با جمعآوري زنان بدحجاب از سطح جامعه، مردانشان را ميگرفتند و در مورد آنها اعمال قانون ميکردند، شايد مدتها پيشتر اين معضل از سطح جامعه رفع شده بود.
آيا مردي كه اينگونه ناموسش را به خيابان ميآورد، و دست در دست و شانه به شانه او در جامعه حرکت ميکند، در حالي که چشمهاي زيادي، و نه به بزرگواري و مقام و منزلت ناموسش، بلکه شهواني و شيطاني به او خيره شدهاند، شايسته تعزير نيست؟
واقعا شيطان به از خود گذشتگي مردي كه پول در ميآورد، تا هزينه لوازم آرايش و لباسهاي آنچناني ناموسش را فراهم کند، و او را مثل عروسکي به چشمهاي شهوت پرست بسپارد، دست مريزاد ميگويد.
گرچه احتمالا سطور فوق باعث نميشودكك هم يكي از اين بيغيرتها را بگزد اما به هرحال جاي اميدواري هست تا با يادآوري برخي روايات به اين جماعت غافل، تكاني به خود بدهند و دست از بيغيرتي بردارند.
امام علي (ع) :خداوند لعنت کند کسي را که غيرت ندارد.(وسايل: ج ۱۴ ص ۱۷۴)
و نيز فرمودند:کسي که غيرت ندارد قلبش واژگون است.(کافي: ج۵ ص ۵۳۶)
امام صادق(ع):بهشت بر ديّوث(کسي که نسبت به زن و دختر و خواهرش و …بي تفاوت است و غيرت ندارد) حرام است.(کافي: ج ۵ ص ۵۳۷)
رسول اکرم(ص):هر مردي که زنش را آرايش کند و با آن حالت از منزلش بيرون آيد، ديوث ميباشد.و اگر کسي اين مردان را که نسبت به نواميس خود بيتفاوت هستند، ديوث بنامد گناهي نکرده است.(بحارالانوار: ج ۱۰۳ ص ۲۴۹)
و نيز فرموده اند:زني که خود را زينت و خوشبو نمايد و از خانه اش خارج شود و شوهرش به اين کار راضي باشد، هر قدمي که اين زن برمي دارد، براي شوهرش در جهنم خانه اي بنا ميشود.(بحارالانوار: ج۱۰۳ ص ۲۴۹)
آزادگان
شنبه 92/05/26
آزادگان
وقتي كه آمديد، با خود، شكوفايي استعدادهاي شگفت خويش را به ارمغان آورديد.
با باري عظيم از رنجها، كه بر دوش مسؤوليّت و تعهّد خويش گرفتهايد. آمديد، تاشادي را ميان آحاد امّت ما تقسيم كنيد.
شما آزادگان، قرار از كف صبر ربوديد و طاقت از زانوهاي بي طاقتي گرفتيد و با «اسارتِ» خويش، كه رنگي از شرف و زينتي از حماسه داشت، «آزادگي» را تفسير كرديد.
اين شما نبوديدكه اسير دشمن بوديد، بلكه دشمن، در بند مقاومت و رشادت و صلابت شما گرفتار بود!
درود بر شما، كه گوهر ايمان و شرف خويش را در آن كافرستان بعث، از دستبرد، نگاه داشتيد.
روزي كه آمديد،«دعاي مستجابِ» سينههاي سوزان و چشمان منتظر ما گشتيد.
شما ذخيرههاي الهي براي امروز انقلاب و فرداي مبارزات مستضعفان با استكباريد.
شما، عقبه نيروهاي مبارز ما، در جبهه نبرد با سلطه كفر جهاني هستيد؛
آمدنتان، آيت رحمت و معجزه خدا بود.
روزي كه آمديد، تحقق «يوم الله» بزرگي بود و«تقدير الهي»اينگونه رقم خورد تا دلهاي داغدار، تسلّي يابند.
اينك شما، ديگر نه اسيران در بند، بلكه آزادگان توانمنديد.
آزادي تان، پاداش صبر و مقاومتتان است و باز گشت به آغوش ايران سربلند، اجر خداييِ آن همه ايثار و تحمّل «مظلوميت غريبانه» است.
آزادگان، مرزبانان حماسههاي مقاومت در خطّ امامند.
دلنوشته /به مناسبت عيد سعيد فطر
پنجشنبه 92/05/17
كم كم غروب ماه خدا ديده ميشود
صد حيف اين بساط كه بر چيده مي شود
در لحظه هاي آخر اين ماه مغفرت
خوشبخت آن كسيست كه بخشيده مي شود
پيشا پيش عيدسعيد فطر مبارك
خواهرفاطمه قمیان
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته / به مناسبت شهادت حضرت علي عليه السلام
دوشنبه 92/05/07
سوگواران علي مرتضي
وعده ي ما و شما بيت خدا
هم نوا اعلام حاجت ميكنيم
صحبت از پايان غيبت ميكنيم
شايد اين طومار ما امضا شود
عالم جان داده اي احيا شود
خواهرفاطمه قمیان
ازمدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته / در وصف امام حسن مجتبي عليه السلام
چهارشنبه 92/05/02
سبط اكبر ديده بر دنيا گشود
بر علي تبريك و بر زهرا درود
يا محمد اين تويي درياي جود
شاديت راكن به امت وا نمود
گرچه مي داني گنهكا رو بدم
تحفه اي را از كرم كن آ يدم
ميلاد امام حسن مجتبي عليه السلام برتمامي شعيان و محبينشان مباركباد
خواهرفاطمه قمیان
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته /این فقط یک روایت تاریخی است ، شما زیاد به دل نگیر !(2)
یکشنبه 92/04/30
این فقط یک روایت تاریخی است ، شما زیاد به دل نگیر !
تاریخ روایت کرده برادر زینب حالا شده بود امامش ، ولی اش ، همه کاره اش ! زینب با همه وداع کرد و با حسین راهی کربلا شد . همه چیز را هم برداشت . لباس عزا را و پیراهن کهنه را . نگاه کرد توی چشمان عبدالله . چه همسری دارد این عبدالله ؛ قوی و استوار !
دختر علی بود ، کس و کار داشت ، مردهای بنی هاشم دور و برش را داشتند. از شب تاسوعا خواب به چشمانش نیامد. شب عاشورا هم از این خیمه به آن خیمه سر میزد و یاران برادرش را می شمرد . آنقدر کم بودند که با انگشتان دست هم میشد شمرد . یاد حرف پدرش علی افتاد ” از کمی یار نترسید وقتی حرف حق می زنید .”
تاریخ روایت کرده روز عاشورا وقتی حسین تک تک جنازه ها را می آورد توی خیمه ی شهدا با دیدن زینب دلش ارام میگرفت . روایت کرده وقتی عون ومحمد شهید شدند زینب همانجا سجده شکر گذاشت و از خیمه بیرون نیامد چون هدیه هایش کوچک بودند و کم .
تاریخ روایت کرده از دلداری دادن رباب . از اینکه زینب خودش را روی جنازه علی اکبر انداخت تا حسین غالب تهی نکند .
روایت کرده وقتی سری بالای نی رفت ، خودش را رساند کنار قتلگاه . نگاهی کرد به دشت کربلا .انگشت اشاره به سمت بدن بی سر گرفت و فرمود : ” خدایا این قربانی کوچک را از آل محمد بپذیر”
خواهر حوا بهرامي
از حوزه علميه الزهرا المرضيه سلام الله عليها
دلنوشته/ به مناسبت سالروز وفات حضرت خديجه سلام الله عليها
پنجشنبه 92/04/27
مي رسد بر گوش پيغمبر نداء
اي محمد همسرت را كن وداع
اي محمد جان به قربان سرت
رفت از دنياي فاني همسرت
ميكنم صبر از برايت آرزو
در غم و سوگ و عزاي آن نكو
خواهرفاطمه قمیان
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته/ در وصف ماه مبارك رمضان
چهارشنبه 92/04/19
به جاي جاي فلك امشب اين فراخوان است
حلول ماه مبارك بهار قرآن است
بيا كه فيض الهي كنون فراوان است
نگاه ويژه ي او منحصر به مهمان است
خوشا كسيكه در اين موسم فراواني
به ترك خانه برآيد، رود به مهماني
خواهرفاطمه قمیان
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته/" معصومه ، شفیعه ی داخل بهشت "(3)
یکشنبه 92/04/09
بسم الله الرحمن الرحیم
” معصومه ، شفیعه ی داخل بهشت “
قال محمد بن علیِ الجواد : ” من زارها عارف بحقه وجب له الجنة “
خودمانی اش این می شود : اگر حضرت معصومه (علیها السلام) را زیارت کنی در حالیکه نسبت به او شناخت داری بهشت بر تو واجب می شود .
واجب می شود یعنی اینکه چیزی آن را از تو نمیگیرد . یعنی اینکه می روی قم زیارت میشوی بهشتی ! فقط باید بشناسیش ! چگونه ؟! میگویم برایت :
” عارف بحقها یعنی اینکه بدانی فاطمه معصومه عالمه بدون معلم است .”
پدربزرگ و مادربزرگش امام صادق و حمیده خاتون مؤسس دانشگاه بودند و استاد دانشگاه ، پدر و مادر و برادرش
هم ، معصومه اما انگار بعضی علومش را از جایی دیگر به دست آورده بود!
در دوران خفقان هارون الرشید یاران موسی¬بن جعفر سؤالاتشان را به طور مخفیانه به دست امام می¬رساندند و بعد
جواب سؤالاتشان را دریافت میکردند.
فاطمه هنوز به سنی نرسیده بود که دانشجوی دانشگاه پدرش بشود که امام کاظم راهی سفر حج شد . جمعی از یاران
سؤالاتی را آورده بودند و جواب میخواستند . معصومه هم جواب همه سؤالاتشان را نوشت و در طومار پیچید و داد دستشان.
یاران امام تعجب کردند که با نبود امام این جوابها کار چه کسی است ؟! تصمیم گرفتند در مسیر کاروان حج بایستند تا امام را ببینند و عرض حال کنند. امام را که دیدند جواب سؤالات را نشان دادند. حضرت به دقت جوابها را بررسی کرد. همه ی سؤالات دقیق جواب داده شده بود . اشک صورت امام را خیس کرد . فرمود ” ابوها فداها ” !!! هیچ چیزکم نداشت.
این یعنی همان بخش ازعلوم که خدادادی است . یعنی عالمه ی بدون معلم . یعنی این بانو خبر دارد از خیلی علومی که بقیه خبر ندارند.
خیلی ها ، خیلی جاها علمش را دیده بودند. مثل همان جایی که یکسال بعد از رفتن امام رضا (ع) به توس غلام امام که رسید به منزل موسی بن جعفر، خود حضرت معصومه در خانه را باز کرد . با اینکه غلام صورتش را کامل پوشانده
بود حضرت اما شناختش . مرد را که دید فرمود :” سلام برغلام برادرم ، نامه¬ی رضا را به من بده و کمی استراحت کن . زیاد طول نمیکشد که با اهل خانه راهی شویم !
غلام انگشت به دهان مانده بود که بانو از کجا مرا شناخت ؟! از کجا متوجه شد من حامل نامه¬ام ؟! از کجا متن نامه رامی دانست که باید راهی سفرشود؟!
تازه یادش آمده بود که این بانو دخترامام است و خواهر امام و عمه امام!
خواهر حوا بهرامی
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته/در وصف امام زمان (عج)
سه شنبه 92/04/04
نوگلي روييده در باغ ولا
تا دهد بر عالم هستي جلا
دست بر داريم امشب بر دعا
روز وصلش را بخواهيم از خدا
خواهرفاطمه قمیان
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته
پنجشنبه 92/03/23
میلاد حسین است و ابوالفضل دلاور
عالم به فدای قدم هر دو برادر
اعیاد شعبانیه بر تو تبریک
که می گردد مضاعف اجر هر نیک
خواهرفاطمه قمیان
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
من در انتخابات شرکت میکنم
دوشنبه 92/03/20
من در انتخابات شرکت میکنم……
تا اظهار کنم به آنچنان رشد و ارتقای سیاسی رسیدام که با وجود نارضایتی از وضع موجود بجای عقب نشینی، به صحنه آمده و بر استفاده از حق مشارکت سیاسی خود تاکید دارم واصل نظام را پذیرفته و برایم مقبولیت دارد.
از طلاب حوزه علمیه الزهرا المرضیه (س) اصفهان : زهرا عابدی
من در انتخابات شركت ميكنم تا......
پنجشنبه 92/03/16
به دليل اينكه دشمنان بهترین فرصت را برای ضربه زدن به هر نظامی در انتخابات ریاست جمهوری میدانند و طبق فرمايش رهبر انقلاب كه فرمودند:"به نظر من مسئله ی اول در انتخابات، مسئله ی انتخاب این شخص یا آن شخص نیست؛مسئله ی اول، مسئله حضور شماست.” پس حضور ما در انتخابات نه تنها به عنوان يك حق بلكه به عنوان يك تكليف بر گردن يكايك ما مي باشد.همانطور كه در سالهاي جنگ تحميلي شهدا با نثار كردن جان خود از ناموس و جان ما محافظت نمودند پس در اين روزها كه دشمن از هر سو به ما حمله مي كند بايد مراقب باشيم كه شرمنده خون شهدا نشويم ، پس من در انتخابات شرکت میکنم تا به این وسیله ادامه دهنده راه شهدا باشم تا شايد بتوانم قدرداني خود را نسبت به خون شهدا به جا بياورم ودر ضمن دشمنان اسلام بايد بدانند که هیچ كاري ازپيش نخواهند برد چون ما در همه حال از رهبر و انقلابمان تا آخرين قطره خون خود پشتیباني مي كنيم.
كاربر حوزه علميه الزهرا لمرضيه (س): نفيسه برزو اصفهاني
دلنوشته/ به مناسبت عيد مبعث
پنجشنبه 92/03/16
/
صلي الله عليك يا محمد ابن عبدالله
محمد بر رسالت منتخب شد
محمد محرم اسرار رب شد
به دينش حق تعالي برتري داد
وصي و جانشيني چون علي داد
درود حق به آل طاهرينش
تداوم بخش آئين مبينش
عيد بزرگ مبعث بر همه ي مسلمانان جهان مباركباد.
خواهرفاطمه قمیان
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته/ به مناسبت شهادت امام موسي كاظم (ع)
سه شنبه 92/03/14
مسلمانان عالم همچو فردا
از اين دنياي فاني رفته موسي
امان از غربت و زندان بغداد
در اين ماتم رضا را تسليت باد
سالروز شهادت حضرت امام موسي كاظم عليه السلام بر همگان تسليت باد.
خواهرفاطمه قمیان
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته/" معصومه ، شفیعه ی داخل بهشت "(2)
جمعه 92/03/10
” معصومه ، شفیعه ی داخل بهشت “
قال محمد بن علیِ الجواد : ” من زارها عارف بحقه وجب له الجنة “
خودمانی اش این میشود : اگر حضرت معصومه (علیها السلام) را زیارت کنی در حالیکه نسبت به او شناخت داری بهشت بر تو واجب می شود .
واجب میشود یعنی اینکه چیزی آن را از تو نمیگیرد . یعنی اینکه می روی قم زیارت میشوی بهشتی ! فقط باید بشناسیش ! چگونه ؟! می گویم برایت :
” عارف بحقها یعنی اینکه بدانی فاطمه معصومه مقام شفاعت دارد .”
شفیع برای شفاعت از کسی در محضر خدا چند ویژگی نیاز دارد . اول اینکه باید اعتقاد راستین به خدا داشته باشد ، بعد اینکه باید از طرف خدا اذن داشته باشد ، و هم چنین باید خودش اهل معصیت نباشد ، و اینکه باید قدرت ارزیابی مرتبه های اطاعت و عصیان دیگران را داشته باشد !
سخت است مقام شفاعت . فاطمه اما این مقام را دارد.
قبل از به دنیا آمدنش پدربزرگش امام جعفر صادق فرموده بود : ” خدا را حرمی است در مکه ، وپیامبر را حرمی است در مدینه و امیرالمؤمنین را حرمی است در کوفه ، و ما اهلبیت را حرمی است در قم ؛ وقم کوفه کوچک است که از 8 در بهشت 3 در آن به قم باز میشود . خانمی از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسی در آنجا دفن میشود که با شفاعت او همه شیعیان وارد بهشت میشوند.”
دقت کردید امام صادق چه فرمودند؟! ” به شفاعت او همه ی شیعیان ما وارد بهشت می شوند.”
وقتی زیارت نامه ی حضرت را که از امام جواد نقل شده می خوانیم این شفاعت حضرت معصومه عجیب تر می شود .
جایی که می فرماید ” یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنة ”
در روایات وارد شده که شیعیان روز قیامت با شفاعت اهلبیت وبزرگان وارد بهشت می شوند. شفاعت در بهشت اما مقوله ای جدا از این حرفهاست !
یعنی تو با شفاعت امامان و اهلبیت پیغمبر وارد بهشت میشوی و در بهشت با شفاعت حضرت معصومه ترفیع درجه پیدا می کنی!
چه گوهرهایی هستند این فرزندان موسی بن جعفر! برای رساندن شیعیان به کمال همه کاری می کنند. فقط باید بیایی توی دم و دستگاه اهلبیت ، اینان خودشان بلد راهند و راهنما !
خواهر حوا بهرامی
از طلبه های مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته/ در وصف حضرت علي (ع)
سه شنبه 92/03/07
اي كعبه ي حق تو بي نظيري
مبدا به ولايت و غديري
گنجينه ي كشور حجازي
جولانگه و قبله ي نما زي
گلدسته ي مسجدالحرامي
نائل به ضيافت از امامي
سوگند به قامت و شكافت
با عشق علي كنم طوافت
خواهرفاطمه قمیان
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته/" معصومه ، شفیعه ی داخل بهشت "(1)
شنبه 92/03/04
” عارف بحقها یعنی این که بدانی فاطمه معصومه مقام عصمت دارد . “
بین همه مشهور است که ما 12 امام داریم و 14 معصوم ، ولی از طرف دیگر هم میدانیم کسانی غیر از این 14 نفر هستند که معصوم هستند ، و دارای مقام عصمت !
بزرگوارانی مثل حضرت اباالفضل ،حضرت زینب ، حضرت علی اکبر و حضرت معصومه (علیهم صلوات الله اجمعین ).
اینها تالی تلو معصوم هستند . تالی تلو یعنی” آینه ی تمام نما “. یعنی عصمت صغری ، یعنی پاکی از هر شک و تردیدی!
نشانه هایی هم در روایات و سیره ی اهلبیت وجود دارد که بر یقینمان نسبت به عصمت این بزرگواران اضافه میکند . نشانه¬ای مثل این که همین لقب ” معصومه ” بعد از وفات بانو از جانب امام رضا به ایشان نسبت داده شده است . و ما می¬دانیم ، وما اعتقاد داریم ، و ما تار و پود وجودمان این حرف را تصدیق می کند که امام جز حق چیزی نمی گوید . در حرف امام لغو و بیهودگی راه ندارد . در حرف امام غلو راه ندارد . امام خانواده پرست نیست . در مرام امام جایی برای پارتی بازی نیست . حرف ، فعل ، تقریر امام برای ما حجت است .
نشانه ی دیگر برای عصمت حضرت معصومه این که مراسم تدفین حضرت معصومه توسط امام رضا و امام جواد انجام شد . بدون هیچ آمادگی قبلی . آمادگی هم نمیخواست چرا که ” معصوم را جز معصوم تدفین نمی کند .”
خواهر حوا بهرامی
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته /کرب و بلا !
پنجشنبه 92/03/02
هو القریب
” کربلا، سرزمین به هم ریختن معادلات ذهنی”
کرب و بلا !
با همه مکان های زیارتی فرق دارد . برای رفتن و زائر شدن گفته اند : چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه قبل از سفر را روزه بگیر. روز جمعه قبل از غروب غسل کن ، پاک بخواب و نیمه شب نافله شب بخوان ، که زائر امام حسین باید مصداق این آیه باشد :
” واستعینوا بالصبر و الصلاۀ و انها لکبیرۀ الا علی الخاشعین “
خواهر حوا بهرامی
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته
سه شنبه 92/02/31
رضا جانم تولد شد جوادت
تصدق كن مبرما را زيادت
گدايي كرد ن و اعطا نمودن
دگر برما و بر تو گشته عادت
خواهرفاطمه قمیان
از طلبه های مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته/" کربلا، سرزمین به هم ریختن معادلات ذهنی"(2)
سه شنبه 92/02/31
هو القریب
” کربلا، سرزمین به هم ریختن معادلات ذهنی”
کرب و بلا !
نمی دانم قبه ای که امام زمان (علیه السلام) فرمودند ” دعای تحت قبه مستجاب است ” کجاست ؟! نمیدانم توی پنجره های ضریح که نگاه میکنیم دنبال چه بگردیم ؟! نمی دانم قبر علی اصغر پیداست یا نه ؟!
عقلم هم نمیرسد که تحت قبه چه بخواهم ؟! عقلم هم نمیرسد چه چیز را ببینم و چه چیز را زل نزنم ؟!
این را اما خوب میدانم که دل تو طاقت دیدن قتلگاه را ندارد . از کنارش هم اگر رد شدی ، نمان . تو شیعه ای ، تو محبی ، تو صاحب قلبی ، تو زائری ، تو همان مومنی که برایت فرمودند :” شهادت امام حسین حرارتی در دل مومنان افکنده که هیچ گاه خاموش نمیشود . “
تو باید چشم بر روی خیلی چیزها ببندی .باید در خیلی جاها نمانی.تو باید از خیلی جاها بگذری .
از اینجا هم بگذر.
خواهر حوا بهرامی
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته:این فقط یک روایت تاریخی است ، شما زیاد به دل نگیر !(1)
سه شنبه 92/02/24
تاریخ روایت کرده است وقتی علی دختردار شد ، پیامبر مسافرت بود . صبر کردند بیاید برای اسم گذاری . پیامبر که آمد فرمود : خدا اسم این دختر را گذاشت زینب به معنای زینت پدر یا درخت سایه گستر و خوشبو.
تاریخ روایت کرده پیامبر نه تنها حسن وحسین ، که همه فرزندان فاطمه را دوست داشت . صورت روی صورتشان میگذاشت . می بوسید . نوازش میکرد . همان پیامبری که میفرمود : ” دختر ریحانه است ” ؛ دختردخترش را که میدید غم نفهمی عرب جاهلی برایش سبک تر میشد . یا فاطمه و بچه هایش خانه ی پیامبر میهمان بودند یا پیامبر خانه آنها بود . نزدیک به هم ، هم خانه ، هم سفره ، هم غذا ، هم نماز.
تاریخ روایت کرده است آن خواب سخت زینب را که دیده بود : ” باد شدیدی می وزید . من به درخت بزرگی پناه بردم . باد درخت را از ریشه جابجا کرد . من به دو شاخه آن چنگ زدم شاخه ها هم کنده شدند . دو شاخه دیگر را گرفتم آن دو هم شکستند.”
و پیامبر زینب را آرام میکند . دست میکشد روی پیشانیش و عرق صورتش را پاک میکند . نفس نفس زدن زینب که تمام می شود دستهای کوچک او را میگیرد توی چشمانش نگاه میکند و میگوید : ” درخت تنومند من هستم دو شاخه اولی پدر و مادرت و دو شاخه بعدی برادرانت حسن و حسین هستند و تو یک یک آنها را از دست میدهی . زینب جان گریه نکن که وقت برای گریستن بسیار است .”
تاریخ روایت کرده زینب دید روز غدیر پدربزرگش دست بابا را بالا برد و به همه نشان داد که علی از گوشت و خون من است . تاریخ این را هم نقل کرده که اگر زن ها دست در تشت آب میگذاشتند و با علی بیعت میکردند ؛ فاطمه ، زینب ، ام کلثوم و دیگر محارم دست در دست علی گذاشتند و بیعت کردند.
دلنوشته /" کربلا، سرزمین به هم ریختن معادلات ذهنی"(1)
شنبه 92/02/21
” کربلا، سرزمین به هم ریختن معادلات ذهنی”
کرب وبلا !
همان جایی که وقتی میرسی لباس از تن درنیاورده و گرد راه نریخته میروی زیارت ، غسل هم نمیخواهد .
هرچه خسته تر باشی و ژولیده تربا حال و هوای اینجا قریب تری ! خسته و گرسنه و تشنه بار سفر را میگذاری و میروی به سمت حرم .
اذن دخول هم ندارد این حرم . اذن دخولت ورودی کربلاست که اینجا همه اش حریم امام است. ” اءدخل ” ها را باید از سرزمین خودت بخوانی . اجازه ها را باید از خانه ات از خانه دلت بگیری . قبل از راهی شدن . هم خدا ، هم پیامبر ،هم ملائکه مقرب ، هم اما غریب باید اذنت دهند تا راهی شوی ؛ که از همان لحظه عزم زائر میشوی و کربلایی . اذن دخولت توی کربلا میشود حرم عباس ، مسئول دفترامام حسین !
خواهر حوا بهرامی
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته
دوشنبه 92/02/16
” کربلا، سرزمین به هم ریختن معادلات ذهنی”
کرب و بلا !
بلای تو در این سفر دیدن آب باشد و کرب تو دیدن تل زینبیه .
چه خوب شد دختر علی از این سرزمین رفت و غم ها را هم برد . برای زینب دو مکان متضاد کافی بود ” گودی و تل ” ؛ ” بلندی و پایینی ” ؛ ” ماندن و رفتن ” ؛ ” آزادی و اسارت”
ناحیه مقدسه خوب چیده است کنار هم همه ی اینها را !
ناحیه مقدسه را حتما بخوان ، سخت است اما بخوان ، جانت را میگیرد اما بخوان . دگرگونت میکند اما بخوان . بی همه چیزت میکند اما بخوان !
بخوان از زبان امامی که بهتر از من وتو میداند چه بر جد غریبش گذشت ؟!
بخوان از زبان آن عین اللهی که فرمود :” یا جداه اگر اشک چشمم تمام شود در مصائب شما خون گریه میکنم .”
خواهر حوا بهرامی
از مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
دلنوشته
چهارشنبه 92/02/11
صلی الله علیک یا فاطمة الزهراء
فاطمه آن دخت والای رسول
کرده امت را به فرزندی قبول
مهربانتراز هزارن مادر است
دختر والاترین پیغمبراست
با توجه هدیه اش کن یک درود
می پذیرد از تو آن عظمی وجود
ولادت با سعادت حضرت زهرای اطهر بر تمامی پیروان و دوستانش مبارک باد
خواهرفاطمه قمیان
از طلبه های مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
" هدیه به بی بی فاطمه زهرا(س) "
پنجشنبه 92/01/22
ای قلم سر به گریبان به در آر منشأ ظلم و ستم را بنگار
بنویس آنچه گویم همه را غم و اندوه و دل فاطمه را
ثلمه ی دین مبین را بنویس حیدر خانه نشین را بنویس
کن عیان و بر در دیوار فلک که شد از قصد نبی دخت فدک
جمله ای از در و دیوار بپرس جمله ای از خود مثمار بپرس
سخنی هم ببر از آتش و دود که روایت گر آن واقعه بود
بنویس ای قلم از خون جگر که شده فاطمه ملحق به پدر
نکند تاب نوشتن به تو نیست! نقل این فاجعه را غیر تو کیست؟
نقل بنما و کنه آگه همه را که کنی خادمی فاطمه را
خواهرفاطمه قمیان
از طلبه های مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
” هدیه به بی بی فاطمه زهرا(س) “
انتظارشیرین
شنبه 92/01/10
وقتی فهمیدم انتظارت چقدر شیرین است؛باخود گفتم پس چه حلاوتی دارد،دیدن تو…
وچقدر شیرین تر است،جان دادن برای تو…
ای پسر فاطمه؛
چه چشمانی که ندبه ها را میگذرانند وتا شامگاه شنبه،انتظار قدمهایت را میکشند،،،
پس کی خواهی آمد،تا این انتظار با دیدنت اتمام بخشد؟
پس کی خواهی آمد؟
از بس که براى دیدنت بد شده ام
در راه رسیدنم به تو سد شده ام
رسوا نکنى مرا میان مردم
عمریست به عشق تو زبانزد شده ام
هفت سین فاطمیه
چهارشنبه 92/01/07
رسیده عید و دلها شاد و خرم
همه در فکر دیدارند با هم
همه آماده اند سفره بچینند
به فکر سفره های هفت سینند
منم در سفره دارم هفت سین را
ولی توام شده با داغ زهرا
بود سین نخستین ، سیلی کین
به روی مادرم با دست سنگین
ببین بر سفره سین دومم را
که سویی نیست در چشمان زهرا
بگویم سین سوم تا بسوزی
که مادر سوخت بین کینه توزی
از این ماتم دل حیدر غمین است
که سین چهارمم سقط جنین است
به روی سفره سین پنجم اینست
سر سجاده اش زینب حزین است
شده سفره پر از اشک شبانه
ششم سین مانده سوت و کور خانه
چه گویم ای عزیز از سین آخر
بود آن سینه ی مجروح مادر
بوی انتظار
شنبه 91/12/19
روزهاي جمعه را دوست دارم، چراكه مرا به ياد تو مياندازد، به ياد تو كه روزي خواهي آمد.
روزهاي جمعه را دوست دارم، چراكه متعلق به توست، به تو كه صاحب الزماني.
روزهاي جمعه را دوست دارم،چراكه توي اين روزها، كوچهها، خانهها، درختها، گلها، حتي حرفها و نگاهها، همه حال و هواي ديگري دارد. حال و هواي تو را دارد.
روزهاي جمعه را دوست دارم، چراكه همه چيز بوي انتظار ميدهد، بوي تو را، بوي قدمهاي آسماني تو را.
روزهاي جمعه را دوست دارم،چراكه تقويم خانه نيز رنگ غروب و تنهايي لحظههاي بيتو را به خود دارد، رنگ سرخ غروب انتظار را.
يك جمعه ديگر آمد و رفت، بيتو. بدون حضور تو، بدون ضرباهنگ قدمهاي تو.
يك جمعه ديگر آمد و رفت، اما اين بار نيز چشمها به نور جمال و زيباي تو روشن نگشت.
و… .يك جمعه ديگر آمد و رفت و زمزمه دعاي اللهم عجل لوليك الفرج اين بار نيز به استجابت دعا نرسيد.
دل نوشته
شنبه 91/10/30
آن سفر کرده که دور از نظر است
امشب آزرده ز داغ پدر است
می کنیم عرض ادب با دو کلام
گفتن تسلیت و ذکر سلام
اسلام علیک یا صاحب الزمان، آقا جان آجرک الله فی مصیبه ابیک علیه السلام
فاطمه قمیان
از طلبه های مدرسه علمیه الزهرا المرضیه سلام الله علیها
چی شد طلبه شدم؟
شنبه 91/08/20
دلنوشته زیبای خانم بهاره بهنام نیا ازمدرسه علمیه الزهرا سلام الله علیها
یکی از برندگان مسابقه چی شد طلبه شدم؟
همه چطور طلبه مي شوند؟اين چند سال كه در حوزه ام ،ديده ام بچه ها يا اصا لتا در خانواده ي روحانيونند و به تبع آن حداقل از حوزه تحصيلات را آغاز مي كنند،و يا خانواده به سبب اعتقادات مذهبي،تحصيلات دانشگاهي را در محيط مختلط مذكرومونث،براي فرزندانش جايز نمي داندواو را روانه ي حوزه مي كند…
من نه از خانواده ي روحانيون بودم نه از خانواده هاي مخالف دانشگاه…خانواده ي ما يك خانواده ي مدرن ،با تمام ويژگي هاي مدرنيته از روابط ازاد و عدم قيد و بند به حجاب و…بود و بيشتر متخلق به اخلاق بودند تا متشرع و از شرع تنها يك نمازخواندن يك در ميان ان هم به سفارش مادرم ،همراهمان بود ودر تمام دوران تحصيل دغدغه ي شرع و حجاب و …نداشتم
ادامه »
چرا تو ای شکسته دل ، خدا خدا نمیکنی ..؟
دوشنبه 91/08/08
چرا تو ای شکسته دل ، خدا خدا نمیکنی ..؟
خدای چاره ساز را،چرا صدا نمیکنی..؟
———
به هر لب دعای تو فرشته بوسه میزند..
برای درد بی امان ، چرا دعا نمیکنی..؟
———
ز پرنیان بسترت ، شبی جدا نبوده ای..
پرند خواب را زخود، چرا جدا نمیکنی..؟
———
به قطره قطره اشک تو خدا نظاره میکند ..
به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمیکنی..؟
———
سحر ز باغ ناله ها ، گل مراد میدمد ..
به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمیکنی..؟
———
دل تو مانده در قفس ،جدا زآشیان خود..
پرنده ئ اسیر را چرا رها نمیکنی..؟
———
ز اشک نقره فام خود، به کیمیای نیمه شب..
مس سیاه قلب را چرا طلا نمیکنی..؟
———
به بند کبر و ناز خود از آن اسیر مانده ای..
که روی عجز و بندگی به کبریا نمیکنی..؟
حرفت چیه؟
یکشنبه 91/08/07
به مناسبت هفته غدیر
فراخوان دل نوشته با عنوان چی شد طلبه شدم؟
تا حالا از خودت پرسیدی چی شد طلبه شدم؟!!!!
تا حالا کسی ازت پرسیده چی شد طلبه شدی؟!!!!
اگه آره پرسیدن منم دوباره ازت می پرسم چی شد طلبه شدی ؟؟ برام تعریف کن !! گوش می دم!!!
اگه نه بازم من ازت می پرسم چی شد طلبه شدی؟؟ برام تعریف کن !! گوش می دم!!!
در حد یک صفحه (10خط) برام بنویس و به ایمیلم بفرست!
@@ قول میدم اگه برنده شدی حتما بهت جایزه بدم و خاطره قشنگت را توی فضای مجازی منتشر کنم@@
تا یک شنبه 14 آبان ماه فرصت داری برایم حرف بزنی!
## منتظرم##
فقر از دیدگاه دکتر شریعتی
چهارشنبه 91/07/05
می خواهم بگویم:
فقر، همه جا سر می كشد.
فقر، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست.
فقر، چیزی را ” نداشتن ” است ولی آن چیز پول نیست ….. طلا و غذا نیست .
فقر، همان گرد و خاكی است كه بر كتاب های فروش نرفته ی یك كتاب فروشی می نشیند .
فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت است كه روزنامه های برگشتی را خرد می كند .
فقر، كتیبه ی سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند .
فقر، پوست موزی است كه از پنجره ی یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود .
فقر، همه جا سر می كشد .
فقر ، شب را ” بی غذا ” سر كردن نیست.
فقر ، روز را ” بی اندیشه ” سر كردن است.
بانوي كرامت
سه شنبه 91/06/28
معصومه …
معصومه تفسیر معصومیت است كه روزگارى در مدینه طلوع كرد، معصومه اقامت غربت است در روزگار غربت نگاه ها، معصومه تفسیر بلند تبعیت است از ولایت.
معصومه نگاه سبزى است كه از معصومیت سرچشمه مى گیرد، معصومه، روزگار دلداگى است واز غربت به قربت رسیدن.
معصومه ترجمان بلند عاشوراست و قصه با زینب هم سفرشدن.
معصومه فلسفه شیدایى است و غزل ماندن و بودن، معصومه نگین ایران است كه درقم، شهر اقامه مى درخشد.
معصومه ضریب بالاى ارادت به ولایت است، معصومه، قصه بلند مدینه تامشهد است.
معصوم انتهاى متبلور است. معصومه سرسلسله تنهایى است، معصومه فانى فى الله است.
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید
چهارشنبه 91/05/25
وقتی کنار جاده ایستادهای، و کسی توقف میکند و تو را هم سوار کرده به مقصد میرساند، هم در دل ستایشش میکنی و هم در زبان، سپاسش میگویی.وقتی کسی به تو هدیهای میدهد و یا بخششی میکند، وقتی به میهمانی دوستی میروی، وقتی کسی کارت را راه میاندازد و از مشکل تو گره میگشاید، انسانیت و وجدان و شرافت بشری تو حکم میکند تا از او تشکر کنی.
سپاس و تشکر همیشه بر نعمت است و تا به نعمتی آگاه نشوی و صاحب نعمت را نشناسی، زبانت چگونه به ستایش باز خواهد شد؟
احساس انسانی و شعور بشری و عاطفه و وجدانت، حکم میکند که از نعمت دهنده، سپاسگزار باشی.
پس، شکر همیشه پس از شناخت نعمت و ارزش آن است. در اینجاست که چشمی حقیقتبین میخواهد تا وجود انسان را غرق در نعمت ببیند و به هر طرف که بنگرد، خود را محاط در دریای بخششها و انعامهای خداوند مشاهده نماید. نعمتهای خداوند از شمار بیرون و از حساب، خارج است.
اصل وجود تو، هوش و خردت، نطق و زبانت، تن سالمت، چشم بینایت، همه و همه… گوشهای ناچیز و قطرهای از اقیانوس پهناور نعمتهای الهی است. به قول سعدی دردیباچه گلستان: «هر نفسی که فرو میرود، ممدّ حیات است و چون برمیآید، مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب!
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به درآید
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداوندیاش
کس نتواند که بجا آورد
شکر دو گونه است: یکی آنکه با زبان، خدا را بر نعمتهایش حمد و سپاس گویی. دیگر آنکه با عمل، حق نعمت را بشناسی و آن را بگونه شایسته به کار بگیری. شکر زبانی و لفظی، لازم است، ولی کافی نیست.
ادامه »بیرق سیاه (1)
چهارشنبه 91/05/18
امشب تمام شهر با تو خداحافظی می کنند
امشب پرندگان و مرغابیان پرهایشان را بر سر راه می کشند، صدا می کنند، ردایتان را می کشند تا شاید، تا شاید از رفتن منصرفتان کنند.
ماه امشب پشت ابرها پنهان شده تا شاید راه را گم کنید و به مسجد نروید
نخل های نخلستان امشب سر بر هم فرو آورده و مویه می کنند
چاه بی قراری می کند
امشب کوچه های شهر جوری نگاهت می کنند که گویی هرگز دیگر از آن ها عبور نخواهی کرد
کاسه های شیر همه اماده اند
آری
آری مولا جان
امشب همان کسی انتظار تو را در مسجد می کشد که سال ها پیش وعده اش را داده بودی
او منتظر است
او منتظر است با شمشیری زهر آگین…
شعر آرزوهای من ( سروده ی آیت الله مکارم شیرازی )
چهارشنبه 91/05/11
بیمار عشق اویم و درمانم آرزوست بر خوان لطف اویم و احسانم آرزوست
از هرچه غیر او است بریدیم مهر خویش دیدار روى خسرو خوبانم آرزوست
از شرک و کفر خسته شدم اى خداى من ره مانده اى ضعیفم و ایمانم آرزوست!
نورى چو آفتاب درخشان طلب کنم ایمان بسان بوذر و سلمانم آرزوست!
تا چون مسیح سوى ملایک سفر کنم یا چون خلیل نار و گلستانم آرزوست
یا از درخت نغمه توحید بشنوم یا چون ذبیح، صحنه قربانم آرزوست
درد فراق مى کشدم اى مسیح لب! بیمار عشق اویم و درمانم آرزوست
اى خضر پى خجسته، دستم به دامنت راز بقا و چشمه حیوانم آرزوست
زین دیو و دد که چهره انسان گرفته اند گشتم ملول، دیدن انسانم آرزوست
پیمان شکن نِیَم چه کنم یار بىوفاست یارى صبور و بر سر پیمانم آرزوست
تسلیم ظلم و جور شدن شرط عقل نیست عقل سلیم و حکمت لقمانم آرزوست
در راه دوست خنده مستانه، کافریست قلب حزین و دیده گریانم آرزوست
«ناصر» درون سنگدلان جاى رحم نیست لطف خدا و رحمت یزدانم آرزوست!
شعر آرزوهای من ( سروده ی آیت الله مکارم شیرازی )
چهارشنبه 91/05/11
بیمار عشق اویم و درمانم آرزوست بر خوان لطف اویم و احسانم آرزوست
از هرچه غیر او است بریدیم مهر خویش دیدار روى خسرو خوبانم آرزوست
از شرک و کفر خسته شدم اى خداى من ره مانده اى ضعیفم و ایمانم آرزوست!
نورى چو آفتاب درخشان طلب کنم ایمان بسان بوذر و سلمانم آرزوست!
تا چون مسیح سوى ملایک سفر کنم یا چون خلیل نار و گلستانم آرزوست
یا از درخت نغمه توحید بشنوم یا چون ذبیح، صحنه قربانم آرزوست
درد فراق مى کشدم اى مسیح لب! بیمار عشق اویم و درمانم آرزوست
اى خضر پى خجسته، دستم به دامنت راز بقا و چشمه حیوانم آرزوست
زین دیو و دد که چهره انسان گرفته اند گشتم ملول، دیدن انسانم آرزوست
پیمان شکن نِیَم چه کنم یار بىوفاست یارى صبور و بر سر پیمانم آرزوست
تسلیم ظلم و جور شدن شرط عقل نیست عقل سلیم و حکمت لقمانم آرزوست
در راه دوست خنده مستانه، کافریست قلب حزین و دیده گریانم آرزوست
«ناصر» درون سنگدلان جاى رحم نیست لطف خدا و رحمت یزدانم آرزوست!
من خدا را دارم....
دوشنبه 91/03/08
کوله بارم بر دوش،سفری می باید،
سفری تا ته تنهایی محض….،هر کجا لرزیدی،از سفر ترسیدی،فقط
آهسته بگو:من خدا را دارم…..
گفتـم:خدایـا از همه دلـگـیرم.گـفـت:حتی مـن؟
یکشنبه 91/03/07
گفتـم:خدایـا از همه دلـگـیرم.گـفـت:حتی مـن؟
گفتـم:خدایـا دلم را ربودند!گـفـت:پـیـش از مـن؟
گفـتـم:خـدایـا چـقـدر دوری؟گـفـت: تـو یـا مـن؟
گـفـتـم:خـدایـا تـنـهـاتـریـنـم!گـفـت : پـس مـن؟
گـفـتـم:خـدایا کـمک خواستم.گفت از غیر من؟
گـفـتـم:خدایـا دوستت دارم.گـفـت بیش از من؟
گـفتـم:خدایا آنقدر نگو من!گفت:من توام٬تو من.
تعطیل"روز فرج مهدی فاطمه"
یکشنبه 91/02/31
روزی در تقویم خواهند نوشت:تعطیل"روز فرج مهدی فاطمه”
و بعد در مدینه،کنار ساختمان نیمه کاره ای تابلوی زیر را می بینیم:
“پروژه حرم مطهر بی بی دو عالم،حضرت فاطمه زهرا”
کارفرما:قائم آل محمد(عج)
پیمانکار:یاران حضرت
مساحت:وسعت دل تمام شیعیان
خورشید از دستش افتاد....
یکشنبه 91/02/31
پيش از آن كه انسان پا بر زمين بگذارد، خدا تكهاي خورشيد و پارهاي ابر به او داد و فرمود: آي، اي انسانزندگي كن و بدان كه در آزمون زندگي اين ابر و اين خورشيد فراوان به كارت ميآيد.
انسان نفهميد كه خدا چهميگويد، پس از خدا خواست تا گره ندانستنش را قدري باز كند.
خداوند گفت: اين ابر و اين خورشيد ابزار كفر وايمان توست. زمين من آكنده از حق و باطل است، اما اگر حق را ديدي، خورشيدت را به در بكش، تا آشكارشكني؛ آنگاه مؤمن خواهي بود. اما اگر حق را بپوشاني، نامت در زمره كافران خواهد آمد.
انسان گفت: من جز براي روشنگري به زمين نميروم و ميدانم اين ابر هيچگاه به كارم نخواهد آمد.
انسان به دنيا آمد، اماهرگاه حق را پيشاروي خود ديد، چنان هراسيد كه خورشيد از دستش افتاد.
حق تلخ بود، حق دشوار بود وناگوار. حق سخت و سنگين بود. انسان حق را تاب نياورد. پس هر بار كه با حقي رويه رو شد، آن را پوشاند ، تازيستنش را آسان كند.
فرشتهها ميگريستند و ميگفتند: حق را نپوشان، حق را نپوشان. اين كفر است.
اماانسان هزاران سال بود كه صداي هيچ فرشتهاي را نميشنيد. انسان كفران كرد و كفر ورزيد
و جهان را ابرهايكفر او پوشاند. ***
انسان به نزد خدا بازخواهد گشت. اما روز واپسين او «يومالحسره» نام دارد.
و خدا خواهد گفت: قسم به زمان كه زيان كردي، حق نام ديگر من بود
عید در پیشه !!!
یکشنبه 90/12/21
یا مقلب قلبها را شاد کن
یا مدبر خانه را آباد کن
یا محول، احسن الحالم نما
از بدی ها فارغ البالم نما
مباحثه با ابوحنیفه
چهارشنبه 90/12/03
نقل شده كه دو نفر از شيعيان در گذرگاهي از بغداد به مجلس بزرگي رسيدند.
پرسيدند اين مجلس متعلّق به كيست؟
گفتند مجلس درس امام اعظم ابوحنيفه است .
راوي حكايت مي گويد رفيق من كه اسمش فضل بن حسن بود و مردي متعصّب در مذهب شيعه و در عين حال آدمي بحّاث و با اطلاع از مباني مذهب بود ، گفت من مي روم و با اين مرد مباحثه مي كنم و تا او را ملزم و مجاب نكنم از
اين مكان نمي روم.
گفتم اين عالم بزرگي است و از عهدۀ بحث با او بر نمي آيي . گفت من معتقد به مذهب حقم و حق مغلوب نمي شوم . وارد مجلس شديم و نشستيم و در يك فرصت مناسب، فضل از جا برخاست و گفت
ايها العالم من برادري دارم كه رافضي است ( يعني شيعه است) و من هر چه مي خواهم به او بفهمانم كه ابوبكر بعد از پيامبر اكرم ، افضل امّت و خليفۀ به حق بوده قبول نمي كند و مي گويد علي بن ابيطالب ، افضل و خليفۀ به حق
است . شما يك دليل قاطعي به من ياد بدهيد كه به او بفهمانم و او را به راه راست بياورم .
ابوحنيفه گفت به برادرت بگو بهترين و روشن ترين دليل اين است كه پيامبر اكرم همواره در ميدان هاي جنگ ، آن دو بزرگوار ! ( ابوبكر و عمر) را كنار خود مي نشاند و علي را مقابل نيزه و شمشير دشمن مي فرستاد و اين نشان مي
دهد كه آن دو نفر ، محبوب پيامبر بوده اند و چون آن حضرت مي خواسته كه آنها بعد از خودش جانشين باشند آنها را حفظ مي كرد و چون علي را دوست نمي داشت طردش مي كرد و به ميدان مي فرستاد تا كشته شود و اين بهترين دليل بر
افضليت ابوبكر و عمر است !
فضل گفت بله من اين را به برادرم مي گويم ولي او از قرآن به من جواب مي دهد كه خداوند فرموده است: « خداوند ، مجاهدين را بر قاعدين و نشستگان برتري داده و اجري بزرگ براي آنان آماده است» و به حكم اين آيه ، علي چون
مجاهد بوده افضل از ابوبكر وعمراست كه قاعد بوده اند .
ابوحنيفه گفت به او بگو از اين بهتر مي خواهي كه ابوبكر و عمر قبرشان كنار قبر پيامبر و چسبيده به قبر آن حضرت است در حالي كه قبر علي از قبر پيامبر دور افتاده و در عراق است .
فضل گفت بله اين را هم به برادرم مي گويم امّا او مي گويد آن ها غاصبانه در كنار پيامبر اكرم دفن شده اند براي اين كه خداوند فرموده است « اي مؤمنان بدون اذن و اجازۀ پيامبر ، داخل خانه اش نشويد…» و مي دانيم كه
رسول اكرم در خانۀ خودش دفن شده و آن دو نفر بدون اذن در خانۀ آن حضرت دفن شده اند و محل دفن ايشان غصبي است .
ابوحنيفه كه از اين گفتگو سخت ناراحت شده بود تأمّلي كرد و سپس با لحني تند گفت به اين برادر خبيثت بگو آنها غاصبانه در خانة پيامبر دفن نشده اند بلكه عايشه و حفصه كه دختران آن دو بزرگوار و همسران پيامبر بودند و
ازپيامبر مهريه طلبكار بودند، پدرانشان را در مهرية خودشان دفن كردند .
فضل گفت بله من اين مطلب را هم به برادرم گفته ام ولي او باز آيه اي براي من مي خواند و مي گويد پيامبر صلي الله عليه و آله به همسرانش بدهكار نبوده براي اينكه خداوند فرموده است « اي پيامبر ما همسران تو را كه
مهرشان را پرداخته اي براي تو حلال كرديم» طبق اين آيه ، پيامبر اكرم مهريۀ زن هايش را داده بود و وقتي كه از دنيا رفت به زن هايش بدهكار نبوده است .
ابوحنيفه اندكي تأمّل كرد و گفت به اين برادرت بگو درست است كه همسران پيامبر، مهريّه طلبكار نبوده اند اما سهم الارث كه از ماتَرَك پيامبر داشته اند و ماتَرَك (يعني آنچه پيامبر اكرم بعد از مرگش از خود باقي گذاشته ) نيز همين
خانه اش بوده و شرعاً سهمي هم از آن خانه به همسرانش مي رسد و چون عايشه و حفصه وارث پيامبر بوده اند پدرانشان را در سهم الارث خودشان دفن كرده اند و بنابراين غصبي در كار نبوده است .
فضل گفت بله من اين را هم به برادرم گفته ام ولي او مي گويد شما آقايان سنّي ها مگرنمي گوييد كه پيامبر ارث نمي گذارد و خودتان حديث نقل مي كنيد كه پيامبر اكرم فرموده است « ما پيامبران اصلاً ارث نمي گذاريم و هر چه
از ما باقي مانده صدقه است» پس طبق گفتة خودتان عايشه و حفصه سهم الارث نداشتهاند . به همان دليلي كه شما حضرت فاطمه را از فدك محروم كرديد و گفتيد پيامبر ارث نمي گذارد آن دو همسر نيز نبايد ارث ببرند . آيا دختر
از پدر ارث نمي برد اما همسر از شوهر ارث مي برد ؟! حالا بر فرض بپذيريم كه آنها سهم الارث داشته اند ، مگر نه اين است كه ميّت اگر فرزند داشته باشد ، سهم الارث زوجه اش يك هشتم ماتَرَك مي شود ، در اين جا تمام ماتَرَك
پيامبر اكرم يك حجره (اتاق) بوده كه وقتي آن تقسيم بر هشت شود يك قسمت از آن هشت قسمت تقسيم مي شود ميان همسران پيامبر اكرم كه نُه نفر بوده اند و در نتيجه سهم هر يك از عايشه و حفصه به قدر يك وجب هم نمي شود،
پس چگونه آن دو هيكل بزرگ در يك وجب زمين جاشده اند ؟!
سخن كه به اينجا رسيد ابوحنيفه حسابي از كوره در رفت و با لحني خشم آلود فرياد كشيد اين مرد را بيرون كنيد اين خودش رافضي است و اصلاً برادر هم ندارد….
نابرابری آدمها
چهارشنبه 90/12/03
بدون شرح!!!
همه ی آدم ها با هم برابرند،اما پولدارها محترم ترند…
همه ی آدم ها با هم برابرند، اما دخترها پرطرفدارترند…
همه ی آدم ها با هم برابرند، اما بچه ها واجب ترند…
همه ی آدم ها با هم برابرند، اما خانم ها مقدم ترند…
همه ی آدم ها با هم برابرند، اما سیاه ها بدبخت تر و سفیدها برترند…
در کل همه ی آدم ها برابرند، اما برخی ها برابرترند!!!
خدا گفت نه........
چهارشنبه 90/11/26
من از خدا خواستم که پليدي هاي مرا بزدايد
خدا گفت : نه
آنها براي اين در تو نيستند که من آنها را بزدايم .بلکه آنها براي اين در تو هستند که تو در برابرشان پايداري کني
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه
روح تو کامل است . بدن تو موقتي است
من از خدا خواستم به من شکيبائي دهد
خدا گفت : نه
شکيبائي بر اثر سختي ها به دست مي آيد. شکيبائي دادني نيست بلکه به دست آوردني است
من از خدا خواستم تا به من خوشبختي دهد
خدا گفت : نه
من به تو برکت مي دهم
خوشبختي به خودت بستگي دارد
من از خدا خواستم تا از درد ها
آزادم سازد
خدا گفت : نه
درد و رنج تو را از اين جهان دور کرده و به من نزديک تر مي سازد
من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
خدا گفت : نه
تو خودت بايد رشد کني ولي من تو را مي پيرايم تا ميوه دهي
من از خدا خواستم به من چيزهائي دهد تا از زندگي خوشم بيايد
خدا گفت : نه
من به تو زندگي مي بخشم تا تو از همه آن چيزها لذت ببري
من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا ديگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
خدا گفت : … …
ما همیشه در حلقه تدابیر الهی هستیم و گاهی برای رسیدن باید رنج کشید... رنج ...
چهارشنبه 90/11/19
“و لنبلونکم بشی من الخوف والجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشر الصابرین / شما را به اندکی ترس و گرسنگی و بینوایی و بیماری و نقصان در محصول می آزماییم و شکیبایان را بشارت ده. سوره بقره - آیه 155″
پروانه تقلا می کرد و پروانه نه ، پیله ، می خواست تا پروانه بشود و از آن دوردست ها می آمد پسری .
پیله تکانی خورد ، پسرک کنار پیله نشست ، پیله تقلا می کرد. پسرک دلش سوخت ، ساعت ها گذشت. پسرک نشسته بود و پیله رنج آزادی بر جان می خرید.
پسرک خسته شد ، پیله هم . پسرک می خواست ببیند پرواز پروانه را و پیله نمی دانست در ذهن پسرک چه می گذرد . پسرک قیچی را آورد و سوراخی در ته پیله ایجاد کرد و می خندید برای تماشا ، برای پروانه .
پیله آهسته سر خورد و موجودی از پیله در آمد ، و حالا پروانه شد ، اما یارای پروازش نبود .جثه اش ضعیف و بال هایش چروکیده بود . پسرک چشم به بال پروانه داشت و پروانه در حسرت پرواز تقلا می کرد . پسرک انتظار داشت پروانه بپرد ولی نمی دانست که پروانه باید تا آخر عمر ش روی زمین بخزد.
پسرک نمی دانست چرا ؟
پروانه را در دست هایش گرفت ، اما پروانه دیگر پروانه نبود .
پروانه حالا چشم در چشم پسرک دوخت و گفت : کاش می دانستی تو حلقه ای از تدبیر خدا را شکستی ، خدا تقلا را برای پیله قرار داد تا به وسیله آن مایعی از بدنش ترشح کند تا پس از خروج از پیله به او امکان پرواز بدهد.
پسر برای جهالتش گریست . آنقدر گریست تا عارف شد . دیگر پسرک می دانست :
که سختی هایش برای اینست که او پروانه شدن و پرواز کردن را بیاموزد .
“و لنبلونکم بشی من الخوف والجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشر الصابرین / شما را به اندکی ترس و گرسنگی و بینوایی و بیماری و نقصان در محصول می آزماییم و شکیبایان را بشارت ده. سوره بقره - آیه 155″
بخوان و بدان!!!!
چهارشنبه 90/11/19
I wonder those who think about their body’s food
But do not think about their soul’s food
Imam hasan a.s
غذا دو نوع است
1) غذای جسم : وقتی که انسان غذای فاسد مصرف می کند عوارضی را برای او به دنبال دارد که مسمومیت یکی از آن عوارض است و نکته مهم این است شخصی که مسموم می شود رغبتی به غذاهای پاک و سالم نشان نمی دهد.
2) غذای روح : در مورد غذای روح نیز همین گونه است و شخصی که از لحاظ روحی مسموم می شود دیگر میل و رغبتی به معنویات و پاکیها ندارد.
==================
غرب توليد و صادر كننده غداي فاسد روح
•وقتی اسم غرب می آید، تفکر ضد دینی که هیچ چیز را قبول ندارد و رای خود را بالاتر می داند، در ذهن می آید.
•چیزی که ما از غرب می بینیم، تمدن غرب است؛ آزادی هایی که باعث انحطاط انسانيت شده
•برای علم ارزش زیادی قائل هستند. کسی هم که بخواهد از نظر علمی پیشرفت کند، زمینه برایش فراهم است.
•انسان های غربی به یکدیگر اعتماد ندارند. حاضرند با یک سگ زندگی کنند؛ اما به فرزندشان اعتماد ندارند.
” لعنه الله علی قوم الظالمین”
مجنون خدایم ...
چهارشنبه 90/11/19
روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و سجادهاش عبور كرد،
مرد نمازش راقطع كردو دادزد هي! چرا بين من وخدايم فاصله انداختي؟
مجنون به خود آمد و گفت من كه عاشق ليلي هستم تو را نديدم تو كه عاشق خداي ليلي هستي چگونه مرا ديدي…!
حجاب ، خون بهای شهدا
سه شنبه 90/11/18
حجاب سنگریست آغشته به خون من که اگر آن را حفظ نکنید به خون من خیانت کرده اید.
شهید احمد پناهی درچه
به خدا قسم اگر می دانستم با هربار که خونم ریخته می شود ، بی حجابی آغوش حجاب را دربر می گیرد ، حاضر بودم هزاران هزار بار کشته شوم.
شهید یعقوب ابراهیم نژاد
ای خواهران ، جهاد شما حجاب شماست و اثری که حجاب شما می تواند بر روی مردم بگذارد ، خون ما نمی تواند بگذارد .
شهید محمد رضا شیخی
***السلام علیک یا فاطمة الزهرا (سلام الله علیها)***
در دفتر امام زمان جزو چه کسانی هستیم!!!
سه شنبه 90/11/18
راسخون : هفته نامه افق حوزه در شماره جدید خود، گفتارهای مهدوی مرحوم آیتالله العظمی بهجت را منتشر کرده است.
*هرچند حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف از ما غایب و از فیض حضور آن حضرت محرومیم؛ ولی اعمال مطابق یا مخالف در دفتر و راه و رسم آنحضرت را میدانیم؛ و اینکه آیا آن بزرگوار را با اعمال و رفتار خود خشنود، و سلامی «هرچند ضعیف» خدمتش میفرستیم؛ و یا آن حضرت را با اعمال ناپسند، ناراضی و ناراحت میکنیم!
*علایمی حتمیّه و غیرحتمیّه برای ظهور آنحضرت ذکر کردهاند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور میکند، هیچ استبعاد ندارد! لازمه اینمطلب آن است که در بعضی علایم، بداء صورت میگیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آنحضرت اتفاق میافتد.
* انتظار ظهور و فرج امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف، با اذیّت دوستان آنحضرت، سازگار نیست!
*چهقدر حضرت [امام زمان علیهالسلام] مهربان است به کسانی که اسمش را میبرند و صدایش میزنند و از او استغاثه میکنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربانتر است.
* خداوند کام همه شیعیان را با فَرج حضرت غایب عجلاللهتعالیفرجهالشریف شیرین کند! شیرینیها، تفکّهاتِ زائد بر ضرورت است؛ ولی شیرینی ظهور آن حضرت، از اَشدّ ضرورات است.
*مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او میباشد.
* افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران میروند، و نمیدانند که خود آنحضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند!
* امام عجلاللهتعالیفرجهالشریف در هر کجا باشد، آنجا خضراء است. قلب مؤمن جزیره خضراء است؛ هرجا باشد، حضرت در آنجا پا میگذارد.
*قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است. قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف آنجا هست.
*اشخاصی را میخواهند که تنها برای آنحضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آنحضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!
*بهطور یقین، دعا در امر تعجیل فرج آنحضرت، مؤثّر است، اما نه لقلقه!
*آری، تشنگان را جرعه وصال و شیفتگان جمال را آب حیات و معرفت میدهند. آیا ما تشنه معرفت و طالب دیدار هستیم و آن حضرت آب حیات نمیدهد، با آنکه کارش دادرسی به همه است و به مضطرّین عالم رسیدگی میکند؟!
*ائمه علیهمالسلام فرمودهاند: شما خود را اصلاح کنید، ما خودمان به سراغ شما میآییم و لازم نیست شما به دنبال ما باشید!
* تا رابطه ما با ولیامر، امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد. و قوّت رابطه ما با ولیامر عجلاللهتعالیفرجهالشریف هم در اصلاح نفس است.
*چه قدر بگوییم که حضرت صاحب عجلاللهتعالیفرجهالشریف در دل هر شیعهای یک مسجد دارد!
* هرکس که برای حاجتی به مکان مقدسی مانند مسجد جمکران میرود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرجِ خود آنحضرت را از خدا بخواهد.
*خدا میداند در دفتر امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز (دوشنبه و پنجشنبه) به او عرضه میشود. همینقدر میدانیم که آنطوری که باید باشیم، نیستیم!
*آیا میشود رئیس و مولای ما حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف محزون باشد، و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟!
*اگر اهل ایمان، پناهگاه حقیقی خود را بشناسند و به آن پناه ببرند، آیا امکان دارد که از آن ناحیه، مورد عنایت واقع نشوند؟!
*با اینکه به ما نه وحی میشود نه الهام، به آن واسطهای که به او وحی و الهام میشود توجه نمیکنیم؛ درحالیکه در تمام گرفتاریها– اعمّ از معنوی و صوری، دنیوی و اُخروی– میتوان به آن واسطه فیض؛ حضرت حجّت علیهالسلام، رجوع کرد.
* حضرت غایب عجلاللهتعالیفرجهالشریف دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیشاز همه، در نزد خود آنحضرت است. با اینهمه، به هرکس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید!
*راه خلاص از گرفتاریها، منحصر است به دعاکردن در خلوات برای فرج ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف؛ نه دعای همیشگی و لقلقه زبان…، بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه.
ما در دریای زندگی در معرض غرقشدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.
دعای تعجیل فرج، دوای دردهای ما است.
* با وجود اعتقاد داشتن به رئیسی که عینُاللهالناظره است، آیا میتوانیم از نظر الهی فرار کنیم و یا خود را پنهان کنیم؛ و هر کاری را که خواستیم، انجام دهیم؟! چه پاسخی خواهیم داد؟!
محجبه ی بی حجاب!!!
سه شنبه 90/11/18
بی مقدمــــه؛
از چیزی که قرار بود اندام را بپوشاند، چیزی درست کردند که اندام را نمایش دهد!
روی صحبت من با چادری هاست، اما چادری های بی حجاب…
اون کسایی که خودشون رو گول می زنن تا بدون عذاب وجدان بی حیایی کنن!
چند سالی هست که انواع و اقسام چادر طراحی و روانه ی بازار میشه،
چادر ملی ، چادر عربی ، چادر دانشجویی ، چادر خفاشی ، چادر پنگوئنی و چه و چه و چه…
ولی وقتی با این مدل چادر مواجه می شیم چی؟
چادر اندامی!!!
دشمن خوب می دونه که چادر رو نمی تونه از سرت بکشه، اما متاسفانه خوب فهمید که چجوری اصل چادر رو ازت بگیره...
همه ی ما تو کوچه، تو خیابون، محل کار، دانشگاه و متاسفانه خیلی جاهای دیگه مثل مکان های مذهبی دیدیم، خب اینجا هم ببنیم؛
اینها که خوبند…
و گرنه بدتر از اینها با چادر فاطمه زهرا(س) کردند و هر روز می بینیم…
انواع و اقسام آرایش و مدل مو رو با حجاب بی بی دوعالم آمیختند و القا کردند
چقدر راحت به بهانه ی راحتی در محل کار، راحتی در محل تحصیل، شیک پوشی و… رو گرفتن رو ازت گرفتند!
اصلا یه نفر به من بگه، بین این دو تا دختر چه فرقی هست؟
به دلیل نامناسب بودن عکسها خودتون به لیک زیر مراجعه کنیدو قضاوت کنید….
درد دل
دوشنبه 90/11/17
امروز شروع ترم جدید تحصیلی طلاب بود….
حالا که بعد از یک ماه و نیم امتحانات پشت سر هم می خایم یک نفس عمیق بکشیم و از اضطراب و استرسی که داشتیم فرار کنیم، بعد از یک روز فقط یک روز فقط یک روز …. تعطیل بودیم و امروز سر کلاس حاضر شدیم !
این چه روزگاریه یک ماه در مقابل یک روز چطوری تلافی یک ماه را تو یک روز در بیاریم…
اول تا لنگ ظهر بخوابیم بعد از ناهار هم تا شب بخوابیم خوب شب هم که طبق عرف جامعه باید بخوابیم ،فردا شد بریم سر کلاس به نظر شما تلافی شد من اعتراض دارم م م م م م م.
خدایا هر چی بود گذشت ببینیم چی جلوی رویمون هست.
و آفتاب از همه سو می روید
سه شنبه 90/11/11
صدا بر ما باریدن گرفت وما رها شدیم.
از دست یأس وازدست ترس، ازخاک جدا شدیم و خاک از مادور می شد، راه پرواز به سوی آسمان در حال گشودن بود وآن صدا همچنان می خواند، از نجف، از پاریس، نامه ای بعد از نامه ای، رهنمودی بعد ازرهنمودی، اعلامیه ای بعد ازاعلامیه ای …
بر خواستمان می خواند، به رهایی ازقید همه چیز جزحق. دیدیم وه!! بهار تاریخی مان وزیدن گرفت وتمام باغ های دنیای اولیاء الهی درما سبز شدند، جوانه زدند، در حال شکفتن وبه بار نشستن و تاریخ جدیدی به پیش رویمان گشوده شد.
با ناباوری تمام، امیدوار شدیم در حالی که همه ی سرمایه ی انسانی مان در حال پوچ شدن بود، آیا باز می شود زنده بود و دوباره معنی زندگی را در آغوش خدا تجربه کرد؟ وبدین شکل ظلمت روزگار شکاف برداشت. تاب چشم بستن مان نماند. چشم گشودیم و دیدیم که نه در خاک، که بر خاکیم و آفتاب ازهمه سو می روید و می بارد و آن صدا، ما را در وسعت چشمانش پناه داد وامید زندگی به اهل زمین برگشت.
تولدی دیگر وزاده شدنی نو! ازدرون خود مهر وعشق ریشه داری را به آن صدا احساس کردیم. اصلا اوآشنایی بود گمشده. به مهرش نشستیم، مهر اوخورشیدی شد در جانمان، در چشمه ی مهرش چرک و خون سالهای درد و تنهایی و مرگ را شستیم و عریانمیان را با تن پوشی از ارادت و اطاعت از او پوشاندیم و آهسته آهسته داشتیم انسان و دنیای حقیقی انسانیت را می یافتیم.
به ما گفته بودند مدرنیته پایان تاریخ است و بشر در آن به تمامیت خود رسیده است و راه دیگری نیست و ما نیز پذیرفته بودیم و نیز به ما قبولانده بودند دیگر خدا با انسان ها سخن نمی گوید وباید در ظلمتکده ی فرهنگ مدرنیته همه ی امیدهای بلند انسانی را دفن کنیم و به بدترین مرگ تن دهیم ولی آن صدا ما رابه حیات آن هم حیاتی که در سینه ی پیامبران جستجو کردیم خواند.
دیگر پس از آن، ما با او بودیم و آسودن در زیر سایه ی آن پیر کهن که متذکر سایه ی آرامش دیانت بود و عبودیت. سایه به سایه ی او می رفتیم. باز هم دروغ بود و نیرنگ، سود بود و سرمایه و دندان نمودن وانسان دریدن، ولی دیگر ما در آن غروب به سر نمی بریم.
دعوت او دعوتی بود به امید و زندگی و انسان ماندن. او چشم ما را به آب های زلال باز کرد و نگاهمان را از مردابی که می بلعیدمان و ما ناخودآگاه به سوی آن قدم می گذاشتیم، رهانید.
ای امام! تو انسانیت را به ما نمودی وامکان های سالم انسانی را و بصیرت شناخت انحراف را.
راه آرامش
دوشنبه 90/11/10
بلکه
به مشکلتان بگویید ای مشکل، من خدای بزرگی دارم
ما امام زمان(عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف) را خانه نشين كرده ایم!
دوشنبه 90/11/10
متن بيانات آيت الله بهجت، كه در سايت رسمي ايشان منتشر شده است: ما امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ را خانه نشين كرده ايم
عِرق ايمانى ما كجا؟ و منزلت ايمانى امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ كجا؟
اگر ما در نزد او كافر به حساب نياييم!چرا دستش را بسته ايم؟ و خانه نشينش كرده ايم؟ و اجازه نمى دهيم خود را نشان دهد؟!
آن آقا گفت: چرا براى تعجيل فرج دعا مى كنيد؟ آيا مى خواهيد بيايد و او را هم بكشيد؟!براى اين كه مزاحم خط و مرام و حكومت و حاكميّت شما خواهد بود.
آنان كه ساير ائمه ـ عليهم السّلام ـ را كشتند، ديوانه كه نبودند، بلكه سبب آن بى دينى بود، آيا الآن ديگر آن طور نيست؟!
مشايخ اسلام گفتند: تعيين خليفه لازم نيست، يعنى نعوذُ باللّه ! رسول خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ بى خود مى گويد، و با اين وسيله دهانش را بستند و نگذاشتند چيزى بگويد،
بعد گفتند: «إِنَّ رَسُولَ اللّه ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ مَضى وَ لَمْ يَسْتَخْلِفْ.» رسول خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ از دنيا رفت و خليفه تعيين ننمود. ( اصول كافى، ج 8، ص 29)
ما امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ را خانه نشين كرده ايم…
راه ندادن پادشاه سعودي به علت عدم زيارت حضرت معصومه عليها السلام
چهارشنبه 90/11/05
ملك سعودبن عبدالعزيز، پادشاه سعودي به ايران آمد و خواستار ملاقات با آيت الله بروجردي رهبر شيعيان جهان شد. اما به هيچ وجه آقاي بروجردي نپذيرفت.
بالاخره يك عدهاي به ايشان گفتند كه شما در بحث تقريب مذاهب اسلامي در حال فعاليت هستيد و حج در دستان آلسعود است. چه اشكالي دارد، حالا او بيايد و با شما ملاقات كند؟!
ايشان در نهايت درد دل خود را گفته بود: «پادشاه سعودي اگر به قم بيايد، به ديدن من ميآيد، اما به زيارت حضرت فاطمه معصومه(س) نميرود. اين هتك فاطمه معصومه(س) است. نميشود من مرجع شيعه در قم باشم، اما او به واسطه من، امامزاده واجب التعظيمي مثل حضرت معصومه(س) را هتك كند. يك پادشاه قم بيايد، حرم نرود، اين هتكحرم اهلبيت است.»
اين صلابت آقاي بروجردي را در اين قسمت ببينيد. البته بعدا اين مسئله را به گونهاي ديگر جبران كردند. ايشان هداياي پادشاه سعودي به جز قرآن و پرده كعبه را نپذيرفتند و بقيه را بازگرداندند و گفتند كه من از سلاطين هديه قبول نميكنم. (آقاي بروجردي در مقابل) يك حديثي هم از امام صادق(ع) به او هديه دادند كه متضمن خيلي از احكام حج بود و خبر اين هديه هم در روزنامههاي سعودي منتشر شد و سر و صدايي كرد.
بقیع غریب
دوشنبه 90/11/03
جعده، دختر اشعث بن قیس، نفاق را از پدر به ارث برده بود. معاویه صدهزار درهم به همراه زهری کشنده برای او فرستاد و به او وعده داد اگر موفق به کشتن حسن علیه السلام شود، پول بیشتری به او بدهد و او را به عقد پسرش، یزید ، درآورد.
روزی که امام علیه السلام روزه بود، جعده زهر را در شیر ریخت و در هنگام افطار به امام داد. امام مقداری از آن نوشید و بلافاصله زهر را احساس کرد و فرمود:« اناالله و انا الیه راجعون»
از آن پس، پیوسته لخته های خون بالا میآورد و این وضع 40 روز ادامه داشت تا سرانجام در روز 28 صفر سال 58 هجری پس از وصیت به برادرش، امام حسین علیه السلام، دار فانی را وداع گفت.
در تاریخ نوشتهاند معاویه سه بار امام را مسموم ساخته بود، ولی مرتبه سوم زهر به قدری قوی بود که به سرعت او را از پا درآورد.
عجب صبری خدا دارد
دوشنبه 90/11/03
عجب صبری خدا دارد
عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم
همان اول که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان / جهان را همه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم
که در همسایه چندین گرسنه چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم / نخستین سفره مستانه را خاموش آن دم بر لب پیمانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم
که می دیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین / زمین و آسمان را واژگون، مستانه
می کردم
عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان / هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو آواره و دیوانه
می کردم.
عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم
به گرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان / سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم
به عرش کبریایی با همه صبر خدایی، تا که می دیدم عزیز نابجایی ناز بر یک ناروا گردیده خواری
می فروشد / گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم
که می دیدم مشوش عارف و عامی زبرق فتنه این علم عالم سوز مردم کش، به جز اندیشه عشق وفا / محروم هر فکری در این دینای پر افسانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم
همین مهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد وگرنه من به جای او چو بودم! یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!!!
عجب صبری خدا دارد!!!
ماه حزن
دوشنبه 90/09/07
محرم نخستین ماه از ماههای دوازده گانه قمری و یکی از ماههای حرام است که در دوران جاهلیت و نیز در اسلام، جنگ در آن تحریم شده بود.
شب و روز اول محرم به عنوان اول سال قمری دارای نماز و آداب خاصی است که در کتاب شریف مفاتیح الجنان بیان شده است.
محرم، ماه حزن و اندوه و عزاداری شیعیان در شهادت حضرت امام حسین علیه السلام است.
حوادث و وقایع فراوانی در ماه محرم رخ داده است که در زیر به برخی از آنها اشاره میشویم:
غزوه ذات الرقاع، فتح خیبر، ازدواج حضرت زهرا، ورود امیر مؤمنان علی علیه السلام، حادثه خونین کربلا - تاسوعا و عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام و اسارت خاندان امام به کوفه و شام.
همچنین نقل است که به خلافت رسیدن عثمان، قتل محمد امین برادر مأمون عباسی، قتل جعفر برمکی و انقراض آل برمک و دولت برامکه، واقعه هولاکو و مستعصم و انقراض دولت بنی عباس در این ماه بوده است.
عروج حضرت ادریس به آسمان، استجابت دعای حضرت زکریا علیه السلام، عبور حضرت موسی علیه السلام از دریا و غرق شدن فرعونیان در نیل و عذاب اصحاب فیل نیز در ماه محرم رخ داده است.
منبع:
هدایة الانام الی وقایع الایام، محدث قمی، ص 53؛ مفاتیح الجنان، ص 521
امروز چادر بانوان از عبای من با ارزشتر است
دوشنبه 90/08/23
آیتالله صافی گلپایگانی از مراجع عظام تقلید گفت: امروز چادر بانوان از عبای من با ارزشتر است؛ چرا که بانوان با حفظ حجاب برتر خود مروج دین اسلام هستند.
به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از قم، آیت الله صافی گلپایگانی از مرجع تقلید پیش از ظهر امروز طی سخنانی در دیدار جمعی از اعضای کانون مهدویت استان کرمانشاه با اشاره به اينكه چادر بانوان از عبای من با ارزش تر است، گفت: چادر قداست بسیار بالایی دارد و بانوان چادری در حقیقت مصداق زنان دین دار در عصر و زمانه ما بشمار می روند
وی خطاب به بانوان حاضر در جلسه افزود: شما با حفظ حجاب برتر خود که همان چادر است، در واقع به استواری پایه های دین اسلام و نیز ترویج فرهنگ حیا و عفت اسلامی در جامعه کمک می کنید.
صافی گلپایگانی با اشاره به این که احکام، امانت خدا در دست ماست، تاکید کرد: نماز، روزه، حجاب، امر به معروف و نهی از منکر و غيره از امانات خداوند است که ضمن عمل کردن به آن باید این امانت ها را خوب نگه داشت.
این استاد برجسته حوزه علمیه قم با تقدیر از برنامه های این کانون در راستای زنده نگه داشتن فرهنگ مهدویت در جامعه اظهار داشت: دوران غیبت، دوره خاصی است و اگر چه مردم به ظاهر از درک حضور ولیعصر(عج) محرومند، اما بر حسب روایات، از ثواب بیشتری نسبت به مردم زمان ائمه(ع) بهره مند می شوند.
وي خاطرنشان كرد: امید است جوانان و بانوان با عمل به دستورات شرع مقدس اسلام بخصوص در زمینه حجاب و عفاف مایه افتخار و مباهات اولیای دین باشند.
ديروز از هر چه بود گذشتيم،امروز از هر چه بوديم ...!!
دوشنبه 90/08/02
ديروز از هر چه بود گذشتيم،امروز از هر چه بوديم …!!
آنجا پشت خاكريز بوديم و اينجا در پناه ميز …!!
ديروز دنبال گمنامي بوديم و امروز مواظبيم ناممان گم نشود …!!
آنجا(جبهه)بوي ايمان ميداد و اين جا ايمانمان بو !! مي دهد…!!
الهي : نصيرمان باش، تا بصير گرديم .
بصيرمان كن تا از مسير برنگرديم
آزادمان كن تا اسير نگرديم
سردار شهيد شوشتري
چی شد من چادری شدم؟؟!!
دوشنبه 90/08/02
ديديم شيطان صفتان، براي پاکي قلب معصوم خواهران و برادرانمان نقشه ها کشيده اند
ديديم قبح گناه مي ريزند و بي حيايي را ترويج ميکنند
ديديم به اسم آزادي جسم، انسانيت را به اسارت مي کشند تا حيوان بسازند
ديديم عمق نگاه ها را کوتاه مي کنند تا بالا را از ياد همه ببرند
ديديم عرفان کاذب را تبليغ مي کنند؛ دين بدون تکليف را، تا به عکسي در آب از ماه محروم سازند
ديديم چادر را نشانه گرفته اند…
دريغمان آمد نگوييم از لذت بي نهايت اين انتخاب خدايي
دريغمان آمد نگوييم از زيبايي بي نهايت وقار
دريغمان آمد نگوييم که يک بار امتحان کنيد لذت باخدا بودن را، براي خدا انتخاب کردن را، تير چشم شيطان شدن را، مجاهد راه خدا بودن در جهاد اکبر را
اي کاش همه بگويند همه ي آنها که حتي به خوب هم قناعت نکرده اند، به حداقل ها قانع نشدند،
«برتر را برگزيدند»
راه و رسم عاشقی
دوشنبه 90/07/25
من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد. می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد. هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت. هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.
اما من! هرگز حرف خدا را باور نکردم، وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم. چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم. من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود.
ادامه »
Arabic proverb
دوشنبه 90/07/18
ضرب المثل عربی
He who knows not and knows not that he knows not is a fool. “shun him
آنکه نداندو نداند که نداند، احمق است «ازاو بپرهیز».
He who knows not and knows that he knows not is simple."Teach him
آنکه نداندو بداندکه نداند ، ساده است « او را بیاموز» .
He who knows and knows not that he knows is asleep. “eake him
آنکه بداندو نداند که بداند ، خواب است« بیدارش ساز».
He who knows and knows that he knows is wise."follow him
آنکه بداند و بداند که بداند ، فرزانه است « به دنبال او باش».
تو زبان فارسی خودمون هم شاعر می فرماید:
آنکس که بداندو بداند که بداند (عالم)
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که نداند و بداند که نداند (طلبه)
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آنکس که بداند و نداند که بداند (خواب)
بیدار کنش زود که در خواب نماند
آنکس که نداندو نداند که نداند (جاهل)
در جهل مرکب ابد الدهر بماند
میلاد کریم اهل بیت مبارک
دوشنبه 90/05/24
روزه داران به رهش جان و دل ایثار کنید
امشب از جام تولای وی افطار کنید
15 روز ریاضت
دوشنبه 90/05/24
پانزده روز ریاضت را در این ماه طاعت، یک نفس دویدهایم تا در بشارت ولادت او، مژده عشق بشنویم و مژدگانی مهر بگیریم.
او که از اشراق مهربانیها طلوع کرده و در بستر بخشندگی، دامن گسترده است.
او که در اولین تصویر زمینیاش، تبسمی شیرین به آینه نگاه پدر و مادر هدیه داده است.
او که اولین نواده نبوت است و نخستین زاده امامت.
از نسل نور است و زاده خورشید، از تبار هدایت است و قافلهسالار مهر و امید.
ماه دلآرای نیمه رمضان را، پانزده روز است به انتظار نشستهایم و به کرامت و مهربانیاش محتاجیم!
نور محمدی
دوشنبه 90/05/17
جلوههایی از نور محمدی درصحیفة دل امام خمینی
حقیقت محمّدیه
«قوله تعالی: «وَ ما اَدْریکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْر»، این ترکیب برای تفخیم و تعظیم و بزرگی مطلب است و عظمت حقیقت، خصوصاً به ملاحظة متکلّم و مخاطَب. با آنکه حق تعالی ـ جلَّت قدرته ـ متکلم است و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ مخاطَب است، با این وصف، به قدری گاهی مطلب با عظمت است که اظهار آن در نسج الفاظ و ترکیب حروف و کلمات ممکن نیست؛ کانّه میفرماید: لیلة القدر نمیدانی چه حقیقت باعظمتی است؛ حقیقت آن را نتوان بیان نمود و نسج و نظم حروف و کلمات درخور آن حقیقت نیست؛ و لهذا با آنکه کلمة «ما» برای بیان حقیقت است، از بیان آن صرفنظر فرمود و فرمود: «لَیْلَةُ الْقَدْر خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْر». به خواصّ و آثار آن معرفی آن را فرمود، چه که بیان حقیقت ممکن نیست؛ و از اینجا نیز میتوان حدس قوی زد به اینکه حقیقت «لیلة القدر» و باطنش غیر از این صورت و ظاهر است. گرچه این ظاهر نیز با اهمیّت و عظمت است؛ ولی نه به آن مثابه که نسبت به رسولالله، ولیّ مطلق و محیط به کلّ عوالم، این نحو تعبیر شود.
اِن قلتَ: بنا بر آن احتمال که مذکور شد که باطن «لیلةالقدر» حقیقت و بنیة خود رسول مکرّم باشد که در آن محتجب است شمس حقیقت به تمام شئون، اشکال بالاتر شود؛ زیرا که به خود آن سرور نتوان گفت که تو نمیدانی که «لیلةالقدر» که صورت مُلکی خود تو است چیست.